4-Caroline is a bitch .

3.6K 637 124
                                    

بعد از چند دقیقه ، سر و کله ی لوک و اشتون و بقیه بچه ها پیدا میشه ، حالا همه غیر از بچه هایی که استادشون نیومده و کلاس رو پیچوندن سر کلاسن و حیاط بزرگ خلوت تر از همیشست .

لیام به یه سنگ تکیه داده . زین دراز کشیده و سرش رو رویه پایه لیام گذاشته ، لویی رویه شکم تخت زین دراز کشیده و سیگار برگش رو که مثله همیشه مارکش کپتان بلکه و بوش زین رو مدهوش میکنه ، کنار لبش گذاشته .

معمولا دانشجو ها ، تویه حیاط سیگار نمیکشن چون وقتی بگیرنشون مجبورن کلی تعهد بدن اما حالا که کسی نیست لویی حتی به خودش زحمت مخفی کردن دود سیگار رو نمیده ، اون رو مستقیم تو صورت زین فوت میکنه که زین بخاطرش گاهی چشم غره میره .

لوک و اشتون با دستای پر که مشمباهای مک دنالد رو نشون میده پیش بچه ها میان . اونا تصمیم گرفته بودن که از دانشگاه بیرون نرن ، چون کلاس بعدی لیام و اشتون زودتر از بقیه برگذار میشه و اونا باید بخاطر امتحان بهش برسن .

چهره ی فرشته گونه ی لوک خوشحال و خندونه و حلقه ی لبش بین دندوناش در حال کشیده شدن . مشمبای برگر ها رو که ازشون بوی وسوسه کننده ای بلند میشه تویه بغل لویی که برخلاف همیشه وراج نیست و بیشتر تو خودشه میندازه ، و بعد خم میشه تا گونه ی استخونی زین رو ببوسه .

زین هم موهای روشنش رو بهم میریزه و بعدش تو بغل اشتون فرو میره ،  صدای جیغ اشتون یه یلحظه ام خاموش نمیشه چون تند تند داره حرف میزنه و فرفریاش لیام رو که کنار زین نشسته قلقلک میدن .

بالاخره اون دوتا هم کنار بچه ها میشینن و لوک بوسه ی کوچیکی همزمان رویه لب اشتون میزنه تا یکم از هیجان دوست پسرش کم کنه و اجازه بده یه نفس بکشه!لیام با خنده روبهشون سر تکون میده و زین ... با دیدنشون یه حسی به تهه گلوش چنگ میزنه :

"چخبرا آرت بوی ، بعد از اینجا ، میری گالری؟"

زین سری به علامت نفی تکون میده ولی الان دلش نمیخواد که با لویی بره و گرافیتی بزنه ، فکر میکنه به یکم تنهایی نیاز داره پس آروم ، دوباره سرش رو تکون میده و رو به اشتون که پرسیده میگه:

"نه نمیرم گالری ، یکاری دارم باید انجامش بدم "

لویی بر خلاف دلخوریش که به خاطر هری و دوست دخترشه نیشخند میزنه و موهاش رو با دست بالا میده:

"کلک حالا یواشکی یکیو تور میکنی ؟ هوم؟ داشتیم داداش؟ "

لویی شوخی میکنه ولی شوخیش فقط باعث میشه یچیزی تویه سینه ی زین آزرده تر بشه ، بی حوصله سری تکون میده که لیام به حرف میاد:

"لویی انقد داداشمو اذیت نکن عه ، داداشتو اذیت میکنما "

لیام با تهدید و خنده میگه و قهقه بچه ها به جز زین که سعی میکنه لبخند بزنه رو هوا میره ، لوییم میخنده و زبونش رو میکشه به حلقه ی گوشه لبش:

[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ]Where stories live. Discover now