16-Dont Leave me Alone Zayn

3K 561 181
                                    

دست زين ، زير لمس پوست نرم آديا ميلرزه و اون دختر ميفهمه كه زين بخاطر لمسش راحت نيست ، پس دستش رو پس ميكشه:

" چيزي ميخوري زين ؟ يا شايدم ميكشي؟ "

آديا صميمي ميپرسه و ميفهمه زين سرش رو بالا نمياره تا برادرش رو كه توي حلق يه پسر ديگست نبينه .

اين حساسيت يا غيرت يا هرچي كه هست طبيعي به نظر نميرسه و آديا اين رو فهميده .

زين روبه سوال دختر سري به معني فرقي نميكنه تكون ميده و آديا بلند ميشه تا از سيني توي دست يكي از كاركنا دوتا كوكتل برداره . يه اسكناس از توي جيب شلوار بگيش بيرون ميكشه و اون رو توي سوتين دختر جاميده .

بعد بي هيچ حرفي روي سكوي خشك و سفت ميشينه و ليوان زين رو جلوش هل ميده . ليوان خودش رو روي ميز جلوش ميكوبونه و قبل از اينكه بشينه بسته ي سيگار برگش رو بيرون ميكشه.

زين يه قلپ كوچيك از نوشيدني الكليش ميخوره ، بيتوجه به اين كه معدش ميغُره و درد ميكنه . لباي يخش به ليوان سرد ميچسبن و نِي توي ليوان ناكارامد باقي ميمونه:

" يه پُك آرتيست؟ "

آديا ميگه و زين همزمان با پايين اوردن ليوان سر تكون ميده . انگار احساساتش قاطي شدن .

زين احساس سردرگمي ميكنه ، انگار نميدونه بايد الان چيكار كنه ، كجا باشه . انگار چشماش همه چيز رو زير لايه اي از غبار ميبينن و ته گلوش سوزش وحشتناكي وجود داره.

گلوش انقدر دردناكه كه انگار ميخواد رها بشه و تا آخر دنيا خالي از هيچ بغض لعنتي باشه.

آديا سيگار برگ مورد علاقش رو كه كپتان بلكه و از قضا مورد علاقه ي لويي هم هست ، جلو ي لب هاي زين مياره .

زين بدون اينكه اون رو توي دستهاش بگيره ، سرش رو جلو ميبره و به سيگار خوشبوي بين دوتا از انگشت هاي دختر پُك محكمي ميزنه .

اونقدر كه دود خيلي بد توي سينش ميپيچه و احساس خفگي بهش دست ميده:

" خيلي محكم بود مرد ، پارش كردي! "

آديا با خنده ميگه ولي زين نميتونه بخنده چون به نظرش خنديدن خيلي سخت شده . به پشتي فلزي سكو تكيه ميده و محكم سرش رو بهش ميكوبه تا شايد سردرد لعنتيش آروم بشه .

اگه خونه بودانقدر ليام سرش رو نوازش ميكرد و شقيقه هاش رو ميماليد تا درد رو حس نكنه.

دستهاي كشيده و لاغري كه ميتونن فقط متعلق به آديا باشن ، از كنارش و بدون هيچ لمسي طُره هاي مشكي موي ريخته توي صورتش رو كنار ميزنن .

صداي بلند آهنگ ، قهقهه ها و بلند حرف زدن ها ... همه اين ها مغز زين رو به مرحله انفجار ميرسونه و جلوي پيشونيش اونقدر درد ميكنه كه توي چشمهاش يكم اشك جمع ميشه:

[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin