طرفای ظهر که میشه زین کشیدن تابلو رو تموم میکنه ، تابلو تقریبا تموم شده و یسری ریزکاری جزئی مونده که بعدا ترتیبش رو میده .
خورشید وسط آسمون میدرخشه و تقریبا بیشتر برف هارو آب کرده ، خیابون خیسه و هرچنداز گاهی صدای سر خوردن تایر هایه ماشین هارویه آسفالت خیس به گوش میرسه .
درسته که بارش تموم شده ، اما هوا همچنان سوز سرمای خودش رو داره و زین سومین لیوان قهوه ی گرمش رو تموم میکنه و روی میز کنارش میزاره .
سر قلموی گرد رو که خیلی قطور نیست و میل کوچیکی داره ، به نرمی لای دستمال میپیچه تا رنگ اضافش رو بگیره و بعد تویه باکس مخصوصش میزاره تا اپیک ترتیب شستنشون رو با مایع بده . اپیک سال آخر دبیرستان رو همکلاسی زین توی هنرستان بوده و حالا همه کاره ی گالری زین محسوب میشه . خودش هم طراحی و نقاشی میکنه و اثارش توی گالری به چشم میخورن ولی خود اپیک هم به این نکته پی برده که طراحی های زین همیشه یه حس متفاوت دارن .
یه حس نرم و گرم و مخملی روح نواز . آبی دریا تویه تابلو هاش شفاف تر از خود دریان و موج های نرمش روی بوم خودنمایی میکنن و جذر و مد رو به نمایش میزارن، قناری ها پرهای رنگارنگشون رو که سرشار از رنگ های گرمی مثله زرد و قرمز و آبی عن رویه صفحه ی مقوا تاب میدن و از جنگل آبرنگی و سرسبز روی کاغذ های A3 رطوبت و نم حس میشه .
زین نقاشی میکشه ولی نقاشی نمیکشه ، انگار همه چیز رو زنده به تصویر میکشه و بعد میزاره همه روی کاغذ کارخودشون رو انجام بدن . نقاشی های زین یه حس زنده و گرم میده ، یه حس متفاوت:
"آرتی ، بیا اینور که برات املت سبزیجات پختم ! همم به به "
زین با خنده سری تکون میده و سشوار کوچیک رو از روی میز وسایل کنارش برمیداره . گاهی اوقات که اونو اپیک از خوردن فست فود خسته میشن یا اپیک روی مودشه - که تقریبا همیشه هست !- براشون غذاهای ساده و خوشمزه درست میکنه ، البته به دستور کارن ، مفید !
پسر مومشکی ، که چهره ی شرقی داره و برخلاف مادر و برادرش ، مثله پدر پاکستانیشه ، سشوار رو به پریز کوچیک زیر پنجره میزنه و به آرومی شروع به خشک کردن رنگا روی صفحه میکنه ، تا وقتی که روش دستمال میندازه رنگا پخش نشن . بعد از یه باد سرد ملایم ، سشوار رو مرتب جمع میکنه و کنار بقیه وسایل که با نظم چیدتشون میزاره .
زین بلند میشه و به بدنش کشش کوچیکی میده تا یکم از خستگیش برای کار رو کم کنه . تمام مدت که درحال کار کردن روی بوم جدیدش بوده ، اپیک نزدیک چهارتا تابلوی بزرگ فروخته که برای خودش نظیر نداره :
"پر ذرته ، مثله همیشه "
اپیک که درحال کشیدن املت ، تویه ظرفای سرامیکیشونه ، رویه صندلیه تنها میز ، توی اتاق استراحت میشینه و ظرف زین رو با نون تست نرم جلوش میذاره . مثله همیشه املت رو پر از ذرت درست کرده چون میدونه که زین چقدر ذرت دوست داره:

YOU ARE READING
[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ]
Fanfictionلیام از طبقه ی پایین داشت صداش میکرد، اما زین نمیتونست نگاهش رو از ستاره های بالای سرش ، توی آسمون تیره جدا کنه .برای ساعتها بهشون خیره شده بود تا شاید بفهمه ستاره راهنماش چرا داره اشتباه میکنه؟ زین خیره شده بود تا بفهمه چرا عاشق برادرش شده! -این دا...