41- Our Boys

2.7K 533 599
                                    

کارن عصبی تلفن رو قطع میکنه و گوشیش رو روی تخت میندازه .

دستهاش میلرزن و خدا میدونه چطور خودش رو سر شام آروم نگه داشته بود تا زیر گریه نزنه؛عذاب وجدان داره دیونش میکنه.

تاپ و شلوارک راحتیش رو درمیاره ، روبدوشامی به تن میکنه و از اتاق خارج میشه تا مسواک بزنه که با دیدن لیامِ نشسته روی راه پله، جیغ خفه ای میزنه:

" لیام جان اینجا چیکار میکنی؟ "

وقتی با گذشت مدتی لیام جوابش رو نمیده و فقط خیره نگاهش میکنه، بیشتر استرس میگیره و لبش رو گاز میگیره:

" لیام پسرمـ ــ "

با داد عصبی که لیام میزنه و از روی راه پله بلند میشه، قدمی به عقب برمیداره و دستاش با بهت روی دهنش رو میپوشونن:

" پسرم؟چطور به من میگی پسرم؟دیگه چیا رو مخفی کردی؟! "

به ثانیه نمیکشه که اشک توی چشمهای کارن میجوشه و قلبش تند میتپه؛با التماس به طبقه بالا اشاره میکنه:

" لیام عزیزم چی داری میگی؟ "

پسر دستش رو مشت میکنه‌ و چشمهای قوه ایش توی فضای نیمه تاریک خونه میدرخشه:

" همه زندگیمون دروغ بود؟"

صدای بلند لیام که مشخصا میخواد زینو خبر دار کنه باعث میشه کارن چشمهاش رو ببنده و قطره اشکی روی گونش بچکه:

" خواهش میکنم لیام ... زین میشنوه "

لیام چشمهاش رو میچرخونه و هیستریک میخنده:

" برای چی نباید خبر دار بشه؟ بس نیست بیست سال دروغ گفتی بهش؟"

اونقدر صداش بلنده که کارن برای اولین بار از لیام‌ میترسه.صدای قدم هایی که از طبقه بالا به سرعت به طرف پایین میان خبر از اومدن زین میده و کارن با هول به دیوار خونه تکیه میده:

" لیام! چی شده؟ "

کارن قبل از اینکه لیام دهنش رو باز کنه، با التماس به حرف میاد:

" لیام لطفا! "

زین که بالاتنش برهنست و مشخصه اماده خواب میشده، سردرگم نگاهش رو بین کارن و لیام میچرخونه:

" چیو لطفا؟ "

لیام حتی نگاهش رو به زین نمیده فقط با اشک هایی که توی چشمهاش خروشیده، به مادرش خیره میشه:

" لطفا؟ میخوای بیشتر از این پسر کوچولوت‌ رو نشکنی؟ خبر نداری چقدر داغونِ. بیست ساله که با دروغ گفتن داغونمون کردی "

نگاه کارن با بهت به لیام خیره شده،‌انگار که باورش نمیشه توی چندثانیه کل زندگی بیست و چندساله ای که از هیچ ساخته بود داره رو به نابودی میره:

" میشه به من بگین چخبره؟ "

زین با کلافگی میگه و دستش رو پشت عضلات کمر لیام میزاره و میتونه لرزش بدنش رو از اون زیر حس کنه:

[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ]Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin