32-Your Body in Top of Mine

4.6K 644 640
                                    

" و تو دلیل نفس کشیدنم رو ازم گرفتی. باید عاشقت باشم یا ازت متنفر؟ "

" هوی دیکهدا بلند شین وگرنه به ناهار نمیرسیم "

لویی پشت در اتاق زین و لیام بی توجه به اتاق های دیگه ی هتل داد میکشه تا اونهارو بیدار کنه . هرچند که نمیدونه اونها فقط چند ساعتی رو تونستن بخوابن:

" برو گمشو لویی ، ماهم میاییم "

در آخر فریاد های لویی پیروز میشه و لیام با داد زدن این جمله ، ناچار به تسلیم میشه .

زین بخاطر داد لیام و سردردی که از شب پیش و باد خوردن سرش گرفته، اخم غلیظی توی خواب و بیداری میکنه و بین دستهای لیام قلتی میزنه .

پهلوی برهنش توی حصار دستهای لیامه و پاهاشون توی هم چفت شده .

لیام که خوابش پریده با کلافگی آه میکشه ، لای پلکهاشو باز میکنه و آروم موهای مشکی و خیس از عرق زین رو که روی قفسه ی سینش پخش شدن نوازش کوتاهی میکنه.

صداش خشدار و دورگست:

" زین من میرم پایین تا لویی نکشتتمون ، تو بخواب باشه؟ برا تولدش ذوق داره ، مشخصه "

لیام کوتاه زمزمه میکنه و بعد آروم سر زین رو روی بالشت منتقل میکنه . بخاطر تصمیم احمقانه ی دیشبش تمام شب رو بخاطر نیوفتادن توی هم پیچیده بودن و حالا هردو به شدت بدن درد داشتن.

لیام به آرومی از روی تخت بلند میشه و لاحاف رو کامل روی زین برمیگردونه .

اخم عمیقی بین ابروهای نازک و تیره پسر افتاده و ساعد دست راستش رو روی پیشونیش گذاشته . لبهای بیش از حد معمول سرخش کاملا ترک ترک شدن و پسر تازه متوجه حقله های مشکی زیر چشم‌هاش میشه:

" من با تو چیکار کردم زینِ من؟ "

پسر بزرگتر ، کوتاه زمزمه میکنه ؛ انگار با دوره کردن حقیقت تلخ بینشون بیست تن بار روی شونه هاش ایجاد شده . جوری که حس میکنه دیگه نمیتونه شونه هاش رو صاف کنه و پیرترین مرد زمینه .

دلش نمیخواد تنها پایین بره اما ترجیح میده بره تا زین بتونه راحت بخوابه .

بعد از انجام دادن کارش توی دستشویی ،سوییشرت و گرمکنی رو از توی چمدون که نصفه خالی شده در میاره و بی تعادل به تن میکنه .

سرش بخاطر الکلی که دیشب مصرف کرده بود کمی تیر میکشه اما خیلی حال بدی نداره چون همون دیشب دوش گرفته .

لیام از اتاق خارج میشه و زین با صدای آروم بسته شدن در اتاق قلتی میزنه .

چشمهاش رو محکم تر روی هم فشار میده تا دوباره بتونه بخوابه اما سوزش و غرش معدش این اجازه رو بهش نمیده .

[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ]Where stories live. Discover now