20-how he is in love , with his bro

3.7K 585 287
                                    

"گاهی اوقات درد وجود داره .

نفسهات رو سخت میکنه و تپش قبلت رو کند ،

وقتی کشنده و دردناکه که تو نمیدونی برای چی درد داری . "

زین گوشه ی تختش جمع شده و زانوهاش رو توی شکمش فرو کرده . دفتر نوشته هاش بین زانوهاش بازن و کمر خم شدش به دیوار تکیه زده .

دیوار مرطوب و سرده و کمرش رو میلرزونه ، اما اهمیتی نداره .

بیرون پنجره ی بالکن ، بارون تندی می باره و صدای بوران و شلاق بارون روی پنجره ، فضای اتاق رو پر کرده . ماشین ها توی اون ساعت شب با سرعت رد میشن و صدای شکستن آب و پاشیدنش به گوشه های خیابون برخلاف همیشه آرامش بخش به نظر نمیرسه .

پسر پاهای سردش رو که فقط توسط شلوارک کوتاهی پوشونده شدن بیشتر زیر لاحاف سرد فرو میکنه تا کمی گرم بشه ، از شدت سرمای اتاق انگشتهای بلندش به زور مداد رو بین دستای لرزونش نگه داشتن و بدنش رو به بی حسی میره .

اما بازم اهمیتی نداره:

" فاک یو لی ، اوه بیب کامان ، اذیت نکن "

صدای بلندی که از اتاق کناری به گوش میرسه اونقدر برای زین درد ناک بظر میرسه که دوباره و دوباره ، برای چندمین بار میتونه صدای ترک خوردن قلبش رو بشنوه . جوشش اشک توی چشمهاش رو حس کنه و قلبش توی سینش مچاله بشه:

" ادموند ، هیسس عه الان برات حلش میکنم  "

صدایه لیام که با خنده بهش اخطار میده تیره اخره . زین نمیتونه تحمل کنه .

نمیتونه توی اتاق سردش بشینه و یه پسر دیگه رو روی تخت لیام تصور کنه . نمیتونه توی اتاقش بشینه و دست لیام لای موهای دیگه ای جز موهای خودش فرو برن . نمیتونه توی اتاق بشینه و صدای خنده های لیام رو که برای کسه دیگست بشنوه:

" بسه بسه بسه "

اروم و بابغض زمزمه میکنه تا شاید از درد گلوش خلاص شه اما فقط به زبون اوردن اون کلمات لعنتی ، بغضش رو بیشتر میکنن . تهه گلوش فشرده میشه و اشک بیشتر میجوشه:

" بس کن ، حسادتو  تموم کن . بس کن فقط . بسه بسه . میفهمی بسه ؟ یعنی چی بسه ؟ حالم ازت بهم میخوره وقتی انقدر ضعیفی . حالم از خودم بهم میخوره وقتی انقدر ضعیفم . بسه "

شنیدن زمزمه های دردناک خودش ، انگار اوضاعش رو بد تر میکنه . میتونه تپش بلند نبضش رو توی شقیقه هاش حس کنه و پشت سرش که به دیوار سرد تخت کوبیده شده به شدت درد میکنه:

"برای چی باید الان توی اتاقت باشه لیام؟ برای چی لیام؟ "

هر بار جمله ی اخرو میگه و بیشتر سرش رو به دیوار پشت سرش میکوبه:

" برای چی لیام؟ بس کن این درد داره "

هق هق .

صدای رد شدن ماشین ها و شلاق باد و بوران .

[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ]Where stories live. Discover now