6-Your touch

3K 463 70
                                    

درد از آن چیز هایی‌ست که لیاقت نمیخواهد.
خودش را تحمیل میکند، بدون هیچ انتظاری و کوچکترین علاقه‌ای به بودنش ...
فقط هست و زجر میدهد...
اما میدانی اگر درد باعث میشود تو کنارم باشی؛ من میخواهم پردرد ترین مرد جهان باشم!

••••••

با استرس واضحی سمت مبلی که لیام روش نشسته بودو نوت‌بوک مشکی و خودنویس طلاییش توی دستاش جای گرفته بود، قدم برداشت.

مثل چنبار گذشته اینبار هم قرار بود تا مشاوره داشته باشن؛ اما هیچ ایده‌ای نداشت که میتونه حرف بزنه و یا مثل دفعه های قبل فقط به انگشتای دستش خیره میشه...

نفس عمیقی کشید و به سمت مبل روبروی لیام رفت که با صداش متوقف شد؛
ل-بیا کنارم بشین!

زین آب دهنشو قورت داد، چند قدمی برگشت و کنار لیام جای گرفت.

ل-خب شروع کنیم؟!

زین سرشو لرزون بالا آورد به لیام‌ نگاه کرد؛

ز-ا..البته!

لیام بخاطر صحبت نکردنای زین کلافه شده بود، پس اینبار ترجیح میداد تا از روش دیگه‌ای وارد شه!

ل-من فکر میکردم که توی تصمیمت مصمم تر شدی درسته؟!

ز-من که گفتم دلم میخواد اما نمیتونم!

لیام سرشو تکون داد و خونسرد گفت:
ل-کاغذ و خودکارِ روی میزو بردار!

زین نیم نگاهی به لیام انداخت و بعد از روی میز اونارو برداشت.

ل-3 مورد از موانعی که باعث میشه نتونی رو بنویس!

زین سرشو تکون داد، اصلا نمیفهمید که اینا قراره چه کمکی بهش کنن...

خودکارو روی کاغذ گذاشت و مغزشو خالی کرد.

ل-نوشتی؟!

زین کاغذو به سمت لیام گرفت و آروم زمزمه کرد
ز-نوشتم!

لیام همونطور که جدی نگاهش میکرد گفت:
ل-حالا مچالش کن و بندازش دور!

زین متعجب به لیام‌ نگاه کرد تا اثر شوخی رو توی صورتش ببینه اما دریغ از ذره‌ای...
ز-چ..چی؟!

ل-گفتم مچالش کن و بندازش دور!

زین با تعجب کاغذو بین دستش فشرد و مچالش کرد

ل-اینا همه بهانه‌‌ان زین...اینا فقط جلوتو میگیرن و بهت هیچ کمکی نمیکنن. "نمیتونم" چیزی نیس که از قبل وجود داشته باشه بلکه چیزیه که ما خودمون میسازیمش!

زین خیره به لیام نگاه میکرد و حرفاشو تجزیه تحلیل...

نوع حرف زدن لیام گیرا بود و تاثیر‌گذار؛ و از همه مهمتر باعث میشد زین فکر کنه،به اینکه چرا "نباید" بتونه؟!
چی جلوشو میگیرفت؟!

Stranger Love‌[Ziam Fanfiction]Where stories live. Discover now