درد از آن چیز هاییست که لیاقت نمیخواهد.
خودش را تحمیل میکند، بدون هیچ انتظاری و کوچکترین علاقهای به بودنش ...
فقط هست و زجر میدهد...
اما میدانی اگر درد باعث میشود تو کنارم باشی؛ من میخواهم پردرد ترین مرد جهان باشم!••••••
با استرس واضحی سمت مبلی که لیام روش نشسته بودو نوتبوک مشکی و خودنویس طلاییش توی دستاش جای گرفته بود، قدم برداشت.
مثل چنبار گذشته اینبار هم قرار بود تا مشاوره داشته باشن؛ اما هیچ ایدهای نداشت که میتونه حرف بزنه و یا مثل دفعه های قبل فقط به انگشتای دستش خیره میشه...
نفس عمیقی کشید و به سمت مبل روبروی لیام رفت که با صداش متوقف شد؛
ل-بیا کنارم بشین!زین آب دهنشو قورت داد، چند قدمی برگشت و کنار لیام جای گرفت.
ل-خب شروع کنیم؟!
زین سرشو لرزون بالا آورد به لیام نگاه کرد؛
ز-ا..البته!
لیام بخاطر صحبت نکردنای زین کلافه شده بود، پس اینبار ترجیح میداد تا از روش دیگهای وارد شه!
ل-من فکر میکردم که توی تصمیمت مصمم تر شدی درسته؟!
ز-من که گفتم دلم میخواد اما نمیتونم!
لیام سرشو تکون داد و خونسرد گفت:
ل-کاغذ و خودکارِ روی میزو بردار!زین نیم نگاهی به لیام انداخت و بعد از روی میز اونارو برداشت.
ل-3 مورد از موانعی که باعث میشه نتونی رو بنویس!
زین سرشو تکون داد، اصلا نمیفهمید که اینا قراره چه کمکی بهش کنن...
خودکارو روی کاغذ گذاشت و مغزشو خالی کرد.
ل-نوشتی؟!
زین کاغذو به سمت لیام گرفت و آروم زمزمه کرد
ز-نوشتم!لیام همونطور که جدی نگاهش میکرد گفت:
ل-حالا مچالش کن و بندازش دور!زین متعجب به لیام نگاه کرد تا اثر شوخی رو توی صورتش ببینه اما دریغ از ذرهای...
ز-چ..چی؟!ل-گفتم مچالش کن و بندازش دور!
زین با تعجب کاغذو بین دستش فشرد و مچالش کرد
ل-اینا همه بهانهان زین...اینا فقط جلوتو میگیرن و بهت هیچ کمکی نمیکنن. "نمیتونم" چیزی نیس که از قبل وجود داشته باشه بلکه چیزیه که ما خودمون میسازیمش!
زین خیره به لیام نگاه میکرد و حرفاشو تجزیه تحلیل...
نوع حرف زدن لیام گیرا بود و تاثیرگذار؛ و از همه مهمتر باعث میشد زین فکر کنه،به اینکه چرا "نباید" بتونه؟!
چی جلوشو میگیرفت؟!
YOU ARE READING
Stranger Love[Ziam Fanfiction]
Fanfiction{completed} -من از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمیترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you ...