21-I don't know!

2.7K 404 168
                                    

▪I miss you but I know you will fix nothing,
So strangers we will stay.

دلتنگتم اما میدونم تو چیزی رو درست نمیکنی،
پس غریبه خواهیم ماند.

••••

با خستگی از اخرین کلاس خارج شدند. جاش درحالی که از خستگی سرشو روی شونه زین گذاشته بود قدم هاشو روی زمین میکشید.

ج-فاکرا فقط بلدن زر بزنن !

ز-همشون اینجوری نیستن!

جاش سرشو از روی شونه زین‌ برداشت

ج-دقیقا منظورت لیام بود نه؟!

زین‌ اخماشو نمایشی توی هم کشید

ز-از کی بهش میگی لیام!

جاش پوکر نگاش کرد

ج-وات د فاک زین؟!

زین چشماشو چرخوند و سعی کرد با تند کردن قدماش به خیابون اصلی برسه، جاش نگاهی به اسمون کرد و زیر لب غرغر کرد و خودشو به زین رسوند.

آئودی مشکی‌ای جلو پاش متوقف شد که مسلما حدس زدن اینکه اون ماشین متعلق به کیه زیاد سخت نبود.

جاش با کنجکاوی به ماشین نگاه میکرد تا شیشه دودی ماشین پایین کشیده شد و لیام با قیافه خسته کمی‌ به سمتشون خم شد و با صدای جدی و اخمای درهم گفت:

ل-بیایین میرسونمتون!

ز-نه ممنون!

جاش زیر لب به سمت زین خم شد و گفت:

ج-خب بیا بریم‌ دیگه!

زین‌ با حرص نگاهش کرد و اروم‌ گفت:

ز-نمیخوام‌ آدرس خونرو یاد بگیره!

ج-نه اینکه تو از خدات نیس، بیا بریم‌ زین‌‌ من‌ خستم!

ز-جاش...

ل-چیشد؟! من‌ نمیتونم‌ تمام مدت اینجا منتظر بمونم.

ز-پس میتونی ب...

با حرکت جاش به سمت ماشین و باز کردن در عقب ماشین، حرفشو متوقف کرد.

جاش قبل از اینکه سوار بشه با شیطنت گفت:

ج-تو جلو بشین‌ زشته!

زین دندون قروچه‌ای کرد و در ماشینو باز کرد و با اخم داخل ماشین نشست.

جاش لوکیشنو برای لیام فرستاد و خودشو روی صندلی عقب ولو کرد.

لیام به در ماشین تکیه داد بود و دستشو روی پنجره ماشین تکیه گاه سرش گذاشت و با انگشتاش صورتشو لمس میکرد.

Stranger Love‌[Ziam Fanfiction]Where stories live. Discover now