27-Patience

2.7K 380 217
                                    

با خشم رو به زین گفت:

ل- فقط جرئت داری از ماشین پیاده شو، حتی جرئت نکن امتحانش‌ کنی !

و با قدم های محکم به سمت پسری که با چشمایی مشهود از علاقه از ماشینش پیاده شد، رفت.

اما نگاه اون فقط روی زینی بود که توی ماشین نشسته و با تعجب نگاهش میکنه.

اون پسر قدم هاشو لرزون برداشت و به لیام‌ رسید؛ اما لیام روبروی جک طوری که به زین‌ دیدی نداشته باشه با اخم‌ های درهم ایستاد.

ج-اوه...اقای پین ش...شما پیداش کردین؟!

اون پسر حتی توجهی به لیام نداشت و برای دیدن زین تقلا میکرد.

لیام اخماشو بیشتر از قبل توی هم کشید.

ل-پیداش نکردم‌ اون مال منه !

جک با تعجب‌ و اخم کم‌ رنگی به اون مرد عصبانی نگاه کرد

ج-چی؟!

ل-حرفم‌ واضح بود؛ پولتو پس‌ میدم....

خودشو جلو کشید و با حرص دم‌ گوش اون پسر گفت:

ل-فقط گورتو از زندگی زین گم کن !

ج-اون..اون منو دوست داره.

خب‌ این بدترین‌حرفی بود که میتونست جلوی لیامی که دقیقا از این‌ جمله نفرت داره بزنه.

یقه‌شو گرفت با صدای بلندی گفت:

ل-دهنتو‌ ببند !

و جک‌ دوباره به زین خیره شد و لیام سمتش خیز برداشت

ل-به چی‌ خیره شدی مرتیکه عوضی !

جک که انگار مچشو گرفتن سرشو گیج تکون داد و انگار تازه همه چی یادش اومده باشه با بغض گفت:

ج-من‌ متوجه‌ نمیشم، اون دفعه که باشما ملاقات داشتم‌ اینطور نگفتین، من‌ نمیفهمم، بزارین‌ با زین صحبت کنم.

ل-لزومی نداره، تو همه پولتو میخواستی و من‌ بهت میدمش !

جک پوزخندی زد

ج-نگران چی هستین که نمیذارین باهاش صحبت کنم ؟!

اخمای لیام بیشتر توی هم رفت، نگران چی بود ؟!
میترسید که اون جمله مزخرف زین حقیقت باشه و دنیا روی سرش آوار بشه؟!

ل-دلیلی برای صحبت نمیبینم....

ج-اما من...

لیام اینبار با خونسردی چند قدمی جلو رفت

ل-گورتو گم‌ کن...

و‌بدون‌ توجهی بهش به سمت ماشینش رفت و با حرص سوار شد و صدای لاستیکاش تنها چیزی بود که توی اون هوای سرد به گوش رسید.

زین آب دهنشو قورت داد، عصبانیت چند دقیقه پیشش فروکشش کرده بود و الان بیشتر از عصبانیت لیام می ترسید .

Stranger Love‌[Ziam Fanfiction]Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu