با خشم رو به زین گفت:
ل- فقط جرئت داری از ماشین پیاده شو، حتی جرئت نکن امتحانش کنی !
و با قدم های محکم به سمت پسری که با چشمایی مشهود از علاقه از ماشینش پیاده شد، رفت.
اما نگاه اون فقط روی زینی بود که توی ماشین نشسته و با تعجب نگاهش میکنه.
اون پسر قدم هاشو لرزون برداشت و به لیام رسید؛ اما لیام روبروی جک طوری که به زین دیدی نداشته باشه با اخم های درهم ایستاد.
ج-اوه...اقای پین ش...شما پیداش کردین؟!
اون پسر حتی توجهی به لیام نداشت و برای دیدن زین تقلا میکرد.
لیام اخماشو بیشتر از قبل توی هم کشید.
ل-پیداش نکردم اون مال منه !
جک با تعجب و اخم کم رنگی به اون مرد عصبانی نگاه کرد
ج-چی؟!
ل-حرفم واضح بود؛ پولتو پس میدم....
خودشو جلو کشید و با حرص دم گوش اون پسر گفت:
ل-فقط گورتو از زندگی زین گم کن !
ج-اون..اون منو دوست داره.
خب این بدترینحرفی بود که میتونست جلوی لیامی که دقیقا از این جمله نفرت داره بزنه.
یقهشو گرفت با صدای بلندی گفت:
ل-دهنتو ببند !
و جک دوباره به زین خیره شد و لیام سمتش خیز برداشت
ل-به چی خیره شدی مرتیکه عوضی !
جک که انگار مچشو گرفتن سرشو گیج تکون داد و انگار تازه همه چی یادش اومده باشه با بغض گفت:
ج-من متوجه نمیشم، اون دفعه که باشما ملاقات داشتم اینطور نگفتین، من نمیفهمم، بزارین با زین صحبت کنم.
ل-لزومی نداره، تو همه پولتو میخواستی و من بهت میدمش !
جک پوزخندی زد
ج-نگران چی هستین که نمیذارین باهاش صحبت کنم ؟!
اخمای لیام بیشتر توی هم رفت، نگران چی بود ؟!
میترسید که اون جمله مزخرف زین حقیقت باشه و دنیا روی سرش آوار بشه؟!ل-دلیلی برای صحبت نمیبینم....
ج-اما من...
لیام اینبار با خونسردی چند قدمی جلو رفت
ل-گورتو گم کن...
وبدون توجهی بهش به سمت ماشینش رفت و با حرص سوار شد و صدای لاستیکاش تنها چیزی بود که توی اون هوای سرد به گوش رسید.
زین آب دهنشو قورت داد، عصبانیت چند دقیقه پیشش فروکشش کرده بود و الان بیشتر از عصبانیت لیام می ترسید .
JE LEEST
Stranger Love[Ziam Fanfiction]
Fanfictie{completed} -من از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمیترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you ...