با خونسردی پاهاشو روی پای لیام گذاشت و با شیطنت پاشو روی ران پای لیام تکون میداد.
ل-بیبی دارم رانندگی میکنم !
ز-خب رانندگی کن لیلی
لیام نیم نگاهی بهش انداخت و دستشو نوازش وار روی پاهای اون پسر کشید.
ل-ایندفعه بهم بگی لیلی اسپنکت میکنم !
زین با چشمای درشت شده به لیام نگاه کرد و باعث شد اون مرد با صدای بلندی بخنده.
ل-نظرت چیه؟!
زین که متوجه دست انداخته شدنش توسط لیام شده بود محکم به پای لیام کوبید و معترض نالید
ز-لیاممم!
ل-هوم؟ براش عجله داری؟!
زین خندید و با صدای مخلوطی از خنده و حرص گفت:
ز-عوضی
ل-داری اسپنک بیشتری برای خودت کنار میذاری!
ز-لیامم...تو قرار نیس منو اسپنک کنی!
لیام با مظلومیت به زین نگاهی کرد و لباشو کمی جلو فرستاد
ل-نمیذاری؟!
زین با حرص گفت:
ز-فاک یو...خیلی خب باشه !
لیام با صدای بلندی خندید و زینو کمی جلو کشید.
لبشو کوتاه بوسید و دوباره حواسشو به جاده داد و خوشحال بود که جاده خلوته !
ل-با خونه خودتو جاش چیکار میکنی؟ پولتو پس میگیری؟!
ز-نه...جاش اونجا زندگی میکنه...هروقت از اونجا رفت خودش پولمو پس میده !
لیام سری تکون داد و پشت دست زینو عمیق بوسید
ز-نمیخوای بگی کجا میریم؟!
ل-خونه پدر مادرم !
زین با تعجب خودشو جمعو جور کرد و صاف روی صندلی نشست.
ز-وات د فاک لیام تو الان داری این شتو میگی ؟!
لیام شونهای بالا انداخت
ل-سورپرایز بود !ز-فاک من لباسم مناسب نیس !
لیام خندید و با شیفتگی نگاهش کرد
ل-تو فوق العادهای اونا عاشقت میشن.
زین با استرس ناخناشو جویید
ز-همینطوری که نمیشه بریم حداقل گل بخرم !ل-همه چیزو خودم خریدم !
زین با خنده به بازوی لیام کوبید؛
ز-تو خیلی بدی ددی!
لیام لبخندی زد و خواست چیزی بگه که با پیچیدن ماشینی جلوی راهش با ترس دسشو سمت زین برد و اولین کاری که کرد اونو نگه داشت تا موقع توقف آسیبی بهش وارد نشه.
VOCÊ ESTÁ LENDO
Stranger Love[Ziam Fanfiction]
Fanfic{completed} -من از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمیترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you ...