36-Peace

2.6K 369 264
                                    

با خونسردی پاهاشو روی پای لیام گذاشت و با شیطنت پاشو روی ران پای لیام‌ تکون میداد.

ل-بیبی دارم‌ رانندگی میکنم !

ز-خب رانندگی کن لیلی

لیام نیم‌ نگاهی بهش انداخت و دستشو نوازش وار روی پاهای اون پسر کشید.

ل-ایندفعه بهم بگی لیلی اسپنکت میکنم !

زین‌ با چشمای درشت شده به لیام نگاه کرد و باعث شد اون مرد با صدای بلندی بخنده.

ل-نظرت چیه؟!

زین که متوجه دست انداخته شدنش توسط لیام شده بود محکم به پای لیام کوبید و معترض نالید

ز-لیاممم!

ل-هوم؟ براش عجله داری؟!

زین خندید و با صدای مخلوطی از خنده و حرص گفت:

ز-عوضی

ل-داری اسپنک بیشتری برای خودت کنار میذاری!

ز-لیامم...تو قرار نیس منو اسپنک کنی!

لیام با مظلومیت به زین‌ نگاهی کرد و لباشو کمی جلو فرستاد

ل-نمیذاری؟!

زین‌ با حرص گفت:

ز-فاک یو...خیلی خب باشه !

لیام با صدای بلندی خندید و زینو کمی جلو کشید.

لبشو کوتاه بوسید و دوباره حواسشو به جاده داد و خوشحال بود که جاده خلوته !

ل-با خونه خودتو جاش چیکار میکنی؟ پولتو پس میگیری؟!

ز-نه...جاش اونجا زندگی میکنه...هروقت از اونجا رفت خودش پولمو پس میده !

لیام سری تکون داد و پشت دست زینو عمیق بوسید

ز-نمیخوای بگی کجا میریم؟!

ل-خونه پدر مادرم !

زین‌ با تعجب خودشو جمعو جور کرد و صاف روی صندلی نشست.

ز-وات د فاک لیام تو الان داری این شتو میگی ؟!

لیام‌ شونه‌ای بالا انداخت
ل-سورپرایز بود !

ز-فاک من‌ لباسم مناسب نیس !

لیام‌ خندید و با شیفتگی نگاهش کرد

ل-تو فوق العاده‌ای اونا عاشقت میشن.

زین با استرس ناخناشو جویید
ز-همینطوری که نمیشه بریم‌ حداقل گل بخرم !

ل-همه چیزو خودم خریدم !

زین با خنده به بازوی لیام کوبید؛

ز-تو خیلی بدی ددی!

لیام لبخندی زد و خواست چیزی بگه که با پیچیدن ماشینی جلوی راهش با ترس دسشو سمت زین برد و اولین کاری که کرد اونو نگه داشت تا موقع توقف آسیبی بهش وارد نشه.

Stranger Love‌[Ziam Fanfiction]Onde histórias criam vida. Descubra agora