Some kisses heal scars, some create them.
بعضی بوسه ها زخمارو درمان میکنن، بعضی ها زخمارو میسازن.
• • • •با خستگی چشماشو مالید و از اتاقش بیرون رفت، چندروزی از اون اتفاق شیرینِ لعنتی میگذشت اما لیام حتی وجود خارجی هم نداشت.
روزها قبل از اینکه زین بیدار بشه از خونه میرفت و یا صبحانشو زودتر تموم میکرد و داخل اتاقش میموند، اگر هم باهم روبرو میشدن درحد چند کلمه صحبت میکردند و هیچکدوم دربارهی اون روز چیزی نمیگفتند !
زین کمی بی حوصله شده بود و دلش میخواست تا مثل قدیم با لیام وقت بگذرونه، اما نمیشد و زین بخاطر اینکه خودش مقصر همه چیزه به کاراش و رفتار های بچگونش لعنت میفرستاد!
البته از اتفاقای پیش اومده ذره ای پشیمون نبود اما خب باعث شده بود تا اونها از هم دور بشن و زین اینو دوست نداشت.
با شونه های آویزون پله های کوتاهو طی کرد، با دیدن لیام وسط خونه درحالی که ساعتشو دور مچش میبست ابروهاشو بالا انداخت و نزدیکش رفت.
ز-سلام!
لیام نگاهشو از ساعت بسته شده گرفت و به زین نگاه کرد و "سلامی" زیر لب زمزمه کرد و مشغول بستن کراواتش شد، اما لعنتی اون کراوات اصلا صاف و منظم نمیموند!
لیام کلافه کراواتو از سرش بیرون کشید و روی مبل پرتاب کرد ، زین لبشو گزید و چند قدمی بهش نزدیک شد و یقه نامرتبشو مرتب کرد. تمام سعیشو برای اینکه زیر نگاه های خیره لیام سرشو بلند نکنه انجام داد اما نمیتونست جلوی کنجکاویشو بگیره.
ز-کجا میری؟!
نگاه لیام روی موها و مژه های زین قفل بود، وقتی کار زین تموم شد و چند قدمی به عقب رفت با لحن همیشگیش گفت:
ل-یکی از دوستام توی کالج تدریس میکنه و براش مشکلی پیش اومده، ازم خواست تا امروز به جاش برم.
زین نگاهشو روی صورت لیام و موهای خوشحالتش چرخوند و با گزیدن لباش و قفل کردن انگشتاش توی هم آروم زمزمه کرد:
ز-میشه...میشه منم بیام؟!
مگه لیام میتونست بگه نه و از خواستهی زین چشم پوشی کنه؟! و از طرفی کمی تو اجتماع بودن برای این پسر خوب بود.
اما قبل از اینکه دهنش برای قبول خواسته زین باز بشه زین زودتر گفت:
ز-خواهش میکنم لیام، من خیلی حوصلم سر رفته و کلافه شدم.
YOU ARE READING
Stranger Love[Ziam Fanfiction]
Fanfiction{completed} -من از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمیترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you ...