●And his lips are an unfinished piece of poetry. I'm sure, only my lips can finish it into a complete the poetry.
لب های او بخشی ناتمام از شعر است.
من مطمئنم، تنها لبهای من می توانند آنرا به شعری کامل به اتمام برسانند.••••••••
با قدم های آروم به پسر مو مشکی که درحال دود کردن سیگار توی دستش روی نیمکت نشسته بود، نزدیک شد .از روی نیمکت پرید و کنارش نشست و با صدای بلندی گفت:
ز-چخبر ؟!
جاش با قیافه خونسردی نگاهشو از جلو گرفت و نیم نگاهی به زین انداخت و بعد سرشو از تاسف تکون داد.
ج-اینکارو نکن خوب نیس برات !
زین با تعجب نگاهش کرد و گفت:
ز-چرا ؟!
جاش با بی خیالی سیگارشو زیر پاش له کرد
ج-بچت میوفته !
زین با حرص خندید و مشتی به بازوش زد.
ج-به عنوان یه حامله خیلی زور داریا !
ز-من حامله نیسم جاش !
ج-اینم ویژگی حاملههاست اوایل اصرار میکنن که حامله نیستند، اما بعد چند ماه....
با دستش شکشمو نشون داد؛
ج-شکمشون که اومد بالا متوجهاش میشن !
ز-اگه این توانایی توی چرتو پرت گفتنتو برای چیز دیگه میذاشتی الان دکتراتو میگرفتی !
ج-خب پس تو دکتراتو همینطوری گرفتی ؟!
زین با حرص نگاهش کرد ؛
ز-بحث کردن با تو بی فایدس!
ج-چه دکتر بی حوصله ای!
زین خندید و با صدایی مخلوط از خنده و حرص گفت:
ز-خدا لعنتت کنه جاش!
ج-میدونی که حرص خوردن چه تاثیری روی حامله ها داره ؟!
با دست به سینه هاش اشاره کرد و با خنده از جاش بلند شد و زینم با خنده و عصبانیت ساختگی دنبالش رفت.
جاش با شیطنت گفت:
ج-الان با لیام کلاس نداریما...
ز-خودم میدونم فاکر !
وارد ساختمون کالج شدن و زین با دیدن لیامی که توی دستش ماگ قهوه بود و به پنجره تکیه داده بود نیشخندی زد.
اما قبل اینکه نزدیکش بشن دختر رو مخ همیشگی نزدیک لیام شد و با اون قیافه مزخرفش با لبخند مشغول صحبت کردن با لیام شد.
زین با حرص نفس عمیقی کشید و گفت:
ز-جاش بنظرت اگه یه کاری کنم که لیام عصبانی شه در چه صورت منو میبخشه !؟
YOU ARE READING
Stranger Love[Ziam Fanfiction]
Fanfiction{completed} -من از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمیترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you ...