chapter'3'

845 127 51
                                    

POV liam:

به سمت اتاق بابام رفتم میخواستم اتفاقای امروزو واسش تعریف کنم

در زدم و با شنیدن'بیاتو' وارد شدم

+لیام..خوش اومدی

-م..ممنون بابا...ا..امروز کار اموزای ج...جدید اومده ب..بودن

+خب؟باکسی به توافق رسیدی؟

-اره...ر..راستش ا..اسمش ز..زین بود ت..تخصص ت..تعمیرات م..ماشین رو داشت م..میدونی اون خ..خیلی جذاب ب..بود

گفتم و سرمو انداختم پایین..خب اون پسره واقعا خوب بود! البته فقط از نظر قیافش نه اخلاق!!

-لیام بهتره فقط رو‌کارمون تمرکز کنیم باشه؟ میدونی که ما به سختی تونستیم از رقیبامون جلو بزنیم نمیخوام با حواس پرتی های بیجا دوباره برگردیم سر خونه اولمون

+چ..چشم بابا

گفتم و از اتاق بیرون رفتم...گوشیم توی جیبم ویبره رفت و اسم شارلوت روی صفحه اومد لبخند زدم و جواب دادم

+س..سلام به خ..خوشگلترین خواهر د..دنیا

-سلام داداش خوشتیپم...زود باش بیا دنبالم دم مدرسه منتظرتم باای

خندیدم و قطع کردم.. از شرکت بیرون رفتم و سوار ماشین شدم حرکت کردم
بعد از چند دقیقه رو به روی مدرسه شارلوت ایستادم!

از ماشین پیاده شدم و منتظر موندم...طولی نکشید که شارلوت سمتم اومد و بغلم کرد

-اوه خدایا مرسی که اومدی لیوم زود باش منو ببر رستوران خواهر خوشگلت داره از گشنگی پس میوفته

چشمامو چرخوندم و خندیدم

+شارلووو ب..بخاطر خدا ا..انقد ج..جیغ جیغ ن..نکن باشه م..میبرمت زود ب..باش سوار ش..شو

خندید و سوار شد...دستمو روی دستگیره درد گذاشتم تا درو باز کنم اما با دیدن اون دوباره مثل احمقا بهش خیره موندم ...اون اینجا چیکار میکنه؟

-شارلو م..من الان م..میام

به سرعت سمتش رفتم و دستمو رو شونش گذاشتم که برگشت

-تو؟؟ تو اینجا چیکار میکنی اقای پین ؟

POV zayn'

با دیدن اون مرتیکه غراضه(قراضه:/) دستامو مشت کردم اما سعی کردم عادی رفتار کنم

+تو اینجا چیکار میکنی اقای پین ؟

-ر..راستش م...من اومده ب...بودم د..دنبال خواهرم

+اوه منم اومده بودم به این مدرسه کمک کنم میدونی کمک مالی اره

هول شده بودم اگع اون زک رو میدید همه چی بهم میریخت...همون موقع زک رو دیدم که به طرفمون میومد

endless Love[Z.M]Where stories live. Discover now