chapter '25'

643 101 20
                                    


کلافه توی سالن راه میرفت و عصبی دستاشو توی موهاش فرو میبرد, نصف شب شده بود و هنوز هیچ خبری از لیام نشده

"زین بخاطر خدا بشین! همش بخاطر بی مسئولیتی توعه که الان لیام گم شده"

لویی به زین پرید و پاهاشو با عصبانیت روی زمین تکون داد
هری سعی کرد دوست پسرشو اروم کنه, دستاشو دورش حلقه کرد موهاشو بوسید.."اروم باش لاو! لیام حافظشو از دست داده اما بچه نشده اون هنوزم میتونه از خودش محافظت کنه این اصلا تقصیر زین نیست"

هری با ملایمت گفت و لویی با ناراحتی سرشو به سینه هری تکیه داد..."اگه جف از این قضیه بویی ببره مطمئنا دیوونه میشه"

"نه نباید بزاریم بفهمه! باید به پلیس گزارش بدیم اینجوری نمیشه" زین با عجله گفت و بعد از برداشتن سوییچش از خونه بیرون رفت
هری و لویی هم سوار ماشین شدن و به سمت مرکز پلیس روندن

*******

لب های خشکش رو تر کرد و دوباره به اون برگه نگاه کرد, اون فقط 1 ساعت وقت برای فکر کردن داشت! و الان از اون 1 ساعت فقط چند دقیقه باقی مونده بود

اشکاش رو با سماجت پس زد و به دیوار پشت سرش تکیه داد, الان هیچی جز اغوش گرم و مردونه زینیش نمیخواست, قرار بود بگه دوسش داره و برای همیشه پیشش بمونه!

لیام الان بی اندازه دلتنگ اون مرد بود, میخواست یبار دیگه طعم لب هاشو بچشه, دوباره با حرف های خجالت اورش سرخ شه, دوباره تو اغوشش چشماشو ببنده و صبح با دیدن صورت بی نقصش بیدار شه

رشته افکارش با باز شدن در ازهم پاشید, با کرختی چشمای اشکی و پف کردشو باز کرد و روی زمین سفت و کثیف جابه جا شد

ترس از اون مرد تو تک تک سلول های بدنش رسوخ کرده بود و کاملا حق داشت! اون یه مرد سادیسمی بود و معلوم نبود چه بلاهایی میتونه سر لیام بیاره..

مایک با نیشخند و نگاه گرسنه به لیام که توی خودش مچاله شده بود نگاه کرد.."خب دارلینگ وقتت تمومه! امضاش کن"

لیام از اینکه بهش دستور بدن متنفر بود! با لجبازی اخم کرد و دستای مشت شدشو تو بغلش جمع کرد"من ا..ا..امضا ن..نمیکنم"

حتی اگه جونشم از دست میداد حاضر نمیشد اون برگه رو امضا کنه!
مایک روی زانوهاش نشست و دستشو زیر چونه لیام گذاشت
لیام با عصبانیت صورتشو کنار کشید و با انزجار به اون مرد خیره شد!

مایک از گستاخی لیام دندون هاشو روهم سابید و با شدت فکش رو بین دستاش قفل کرد.."تو حق نداری از حرفای من سرپیچی کنی و تو چشمام زل بزنی بیبی بوی"

endless Love[Z.M]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon