chapter '29'

723 99 48
                                    


بالاخره بعد از کلی رفع دلتنگی با درد عجیبی که توی کمرش پیچید "هیسی" کشید و از زین جدا شد
به محض جداشدن هق هق خشکی از لباش ازاد شد
سوزش زخماش وحشتناک بود, فقط میخواست همه این دردا تموم شه تا مبادا با درد کشیدنش زینیش رو نگران کنه, میخواست حالا که بهم برگشتن یه دل سیر واسش حرف بزنه و از حسش بگه

ولی این زخمای لعنتی بدجور درد داشتن

بغضشو به سختی قورت داد و به زین نگاه کرد که داشت با چشمای قرمز نگاش میکرد

زین خودشو جلو کشید و روی پیشونیشو اروم بوسید .."میخوای بریم بیمارستان؟"

با هول سرشو تکون داد و دستای زینو گرفت .."میخوام خ..خ..خودت مرحم ا..ا...این زخما باشی چ..چون ف..فقط تو میتونی خ..خ..خوبم کنی" بوسه ای روی دستای زین گذاشت و سعی کرد از روی زمین بلند شه

زین لبخندی زد و به لیام کمک کرد از روی زمین بلند شه .. "م..میشه ب..ب..بریم خونه؟"

زین میخواست موافقت کنه ولی با یاداوری روبی و حاملگیش منصرف شد, میدونست روبی نمیتونست جلوی دهنشو بگیره و خیلی زود همه چیو به لیام میگفت

حالا که پیداش کرده بود نمیتونست از دستش بده!!

حداقل نه به این زودیا

"عام خب نه خونه نمیریم, میدونی میخوام امشبو واسه هردومون به یاد موندنی کنم, نظرت چیه بریم هتل؟"
زین با شیطنت چشمک زد و باعث شد لیام همه درداشو فراموش کنه و لپاش گل بندازه

زین به خجالتی بودن پسرش خندید و لپاشو محکم بوسید

جلوی ماشین ایستاد و لیام رو بااحتیاط روی صندلی نشوند(:|)

گوشیش رو از جیبش بیرون کشید با دیدن تماس ها و مسیج های روبی کلافه پوف کشید و گوشیش رو خاموش کرد

لبخند محوی زد و ماشین رو روشن کرد.

بخاطر زخم های کمرش نمیتونست به صندلی تکیه بده و این داشت اذیتش میکرد

روی صندلی واسه بار هزارم وول خورد و کمرشو از صندلی جدا کرد

زین بهش نگاه کرد و دستاشو از روی دنده برداشت و روی رون پاهاش گذاشت.."درد داری؟"

لیام زیر لمس زین لرزید و یکم خودشو جم کرد.."ا..اره ینی ی..ی..یکم"

زین شروع کرد به مالیدن رون های لیام.. از این که میدید لیام لباشو گاز میگیره و سرخ میشه لذت میبرد

زین دستاشو بالاتر برد و جلوی دیک لیام گذاشت.. به محض اینکه دستشو تکون داد عاح کوچیکی کشید و خودشو بیشتر به دست زین فشار داد

زین نیشخندی زد و ماشین رو جلوی هتل 5 ستاره نگه داشت.."دیگه رسیدیم بیب"

لیام صورتش افتاد ولی سعی کرد به روی خودش نیاره پس بی توجه به زین با زحمت از ماشین پیاده شد و درو محکم کوبید

endless Love[Z.M]Where stories live. Discover now