chapter "34"

1K 105 60
                                    

در اهنی و زنگ زده گاراژ رو با لگد محکمی باز کرد و بی توجه به افراد اونجا سمت اتاقش‌ قدم برداشت،

در اتاق رو بهم کوبید و‌ با خشم دستاشو روی میز گذاشت و خم شد،
موهای بلند و‌‌ رنگ شدش روی صورتش ریخت اما بی اهمیت چشماشو روی هم فشار داد

گوشیشو دراورد و با سرعت باور نکردنی شروع به تایپ کرد

"اگه تا نیم ساعته دیگه ادرستو واسم نفرستی قسم‌ میخورم همه مدارکی که ازت دارم میدم دست پلیس، خوب میدونی کسی که تو این همه سال شاهد کثافت کاریات بوده من بودم! با باز کردن پای لیام‌ به این قضیه چال خودتو کندی یاسر منو بیشتر از این عصبی‌ نکن ..‌منتظرم"

پیامو سند کرد و گوشی رو توی دستاش فشار داد
به قدری عصبی بود که میتونست کل این‌ گاراژو به اتیش بکشه

روی مبل ولو شد و لیوان اب روی میزو سر کشید، عصبی‌ پاهاشو روی زمین میکوبید و به اسکرین گوشیش خیره بود‌

"زود باش عوضی..."

از لای دندوناش غرید و میخواست گوشی رو به دیوار رو به روش بکوبه که صدای زنگ گوشیش اجازه نداد

با دیدن اسم "بیبی بوی" لباشو تو دهنش جمع کرد و نفس عمیق کشید تا بلکه از این عصبانیت و اتیش درونش کم بشه

به هیچ وجه نمیخواست خشمش رو سر پسرش خالی کنه، صداشو صاف کرد و جواب داد..

"هی بیبی بوی... الان نصف شبه و فک کنم باید خواب باشی.. نه؟"

صدای نفس عمیق کشیدن لیامو شنید و نا خوداگاه لبخند زد

"منم باید ه..ه..همینو بگم زینی ا..ا..الان نصف شبه و تو ب..ب..باید اینجا کنار من خ..خ..خواب باشی"

چشماشو بست و سرشو به مبل تکیه داد و با ارامش وصف نشدنیی به صدای بیبیش گوش داد

"به غر زدنات گله‌ کردنات، و حرفات نیاز دارم‌ توت فرنگی"

صدای خنده اروم لیام اونور خط باعث شد لبخندش پررنگ تر شه
"ت..ت..توت فرنگی؟ هممم د..د..دوسش دارم زدی، ولی تورو ب..ب..بیشتر"

روی مبل دراز کشید و گوشی رو روی گوش چپش گذاشت

"منم دوست دارم توت فرنگی شیرین من"

از حرفی‌ که زد خودشم تعجب کرد..
این حرفا، این رفتارا واسه کسی مثل زین اصلا عادی نبود و این خیلی‌‌ عجیب بود‌

لیام‌ داشت با زین چیکار میکرد ؟

زینی‌ که به خون همه تشنه بود الان ،‌کنار لیامش تبدیل به عاشق ترین پسر دنیا شده ...

وقتی به خودش اومد متوجه نفسای اروم لیام شد که نشون میداد پشت تلفن خوابش برده

با چشمای بسته خندید.."خوب بخوابی فرشته"

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 01, 2019 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

endless Love[Z.M]Where stories live. Discover now