chapter'5'

662 112 78
                                    

POV zayn':

اصلا دلم نمیخواست زک رو تو این وضعیت ول کنم و با اون لکنتی به رستوران برم..ولی انگار چاره دیگه ای نداشتم

بی حوصله چندتا لباس از تو‌کمد برداشتمو پوشیدم..بعد از برداشتن گوشی‌ و سوییچم از اتاق بیرون رفتم

از پله ها پایین رفتم و زک رو دیدم که روی مبل نشسته و تی وی میبینه...نزدیکش شدم و روی موهاشو کوتاه بوسیدم

-هی زی...جایی میری؟؟
سر تا پامو انالیز کرد و با نگاه مشکوکی بهم نگاه کرد...اگه میگفتم دارم با همکارم میرم رستوران مطمئنا شاخ درمیاره چون من تاحالا همچین جاهایی نرفتم

+عمم..اره خب میرم..میرم گاراژ بعدا میبینمت دوست دارم

همینطور که به سمت در میرفتم گفتم و بهش نگاه نکردم چون میدونستم اون خیلی زود مچمو میگیره

سوار ماشین شدم و راه افتادم
.

.
.

وارد رستوران شدم و لیام رو دیدم که روی صندلی کنار پنجره نشسته...با دقت از دور بهش نگاه کردم و فهمیدم چقدر به خودش رسیده

اون جذاب شده بود ولی بیخیال اون فقط...فقط خیلی دربو داغونه
چشمامو چرخوندم و به سمتش رفتم

با دیدن من از جا پرید و موهاشو درست کرد

+هی خ...خوش اومدی

لبخند مصنوعی زدمو سر تکون دادم

-امیدوارم خیلی دیر نکرده باشم؟

+نه ا..اصلا منم ت..تازه رسیدم

چند دیقع گذشته بود و به طرز مسخره ای بینمون سکوت ایجاد شده بود..دیگه داشتم کلافه میشدم

-نمیخوای چیزی سفارش بدیم؟!

با لحن کنایه داری گفتمو ابروهامو بالا انداختم

بزاق دهنشو صدادار قورت داد و گفت

+امم چ..چرا هرچی ت..تو بخوری م..منم ه..همونو میخورم

سر تکون دادمو گارسونو صدا زدم

*بفرمایین..چی میل دارین؟

-من  یه استیک میخوام و یه نوشیدنی الکلی

گفتم و سوالی به لیام نگاه کردم

POV liam:

زین بعد از اینکه سفارششو داد سوالی به من نگاه کرد...بعد از انتخاب منورو روی میز گذاشتم

-عام من یه چ..چ..چی..چی

الان نباید اینطوری میشدم شتتت .چشمامو بستمو دوباره سعی کردم

-ی..یه چ..چی..چیی-

بازم نتونستم متوجه نگاه تمسخر امیز میز کناریمون شدم گارسون هم با خنده بهم نگله میکرد سرمو بالا اووردم و دیدم زین هم داره میخنده

endless Love[Z.M]Where stories live. Discover now