POV zayn':
اصلا دلم نمیخواست زک رو تو این وضعیت ول کنم و با اون لکنتی به رستوران برم..ولی انگار چاره دیگه ای نداشتم
بی حوصله چندتا لباس از توکمد برداشتمو پوشیدم..بعد از برداشتن گوشی و سوییچم از اتاق بیرون رفتم
از پله ها پایین رفتم و زک رو دیدم که روی مبل نشسته و تی وی میبینه...نزدیکش شدم و روی موهاشو کوتاه بوسیدم
-هی زی...جایی میری؟؟
سر تا پامو انالیز کرد و با نگاه مشکوکی بهم نگاه کرد...اگه میگفتم دارم با همکارم میرم رستوران مطمئنا شاخ درمیاره چون من تاحالا همچین جاهایی نرفتم+عمم..اره خب میرم..میرم گاراژ بعدا میبینمت دوست دارم
همینطور که به سمت در میرفتم گفتم و بهش نگاه نکردم چون میدونستم اون خیلی زود مچمو میگیره
سوار ماشین شدم و راه افتادم
..
.وارد رستوران شدم و لیام رو دیدم که روی صندلی کنار پنجره نشسته...با دقت از دور بهش نگاه کردم و فهمیدم چقدر به خودش رسیده
اون جذاب شده بود ولی بیخیال اون فقط...فقط خیلی دربو داغونه
چشمامو چرخوندم و به سمتش رفتمبا دیدن من از جا پرید و موهاشو درست کرد
+هی خ...خوش اومدی
لبخند مصنوعی زدمو سر تکون دادم
-امیدوارم خیلی دیر نکرده باشم؟
+نه ا..اصلا منم ت..تازه رسیدم
چند دیقع گذشته بود و به طرز مسخره ای بینمون سکوت ایجاد شده بود..دیگه داشتم کلافه میشدم
-نمیخوای چیزی سفارش بدیم؟!
با لحن کنایه داری گفتمو ابروهامو بالا انداختم
بزاق دهنشو صدادار قورت داد و گفت
+امم چ..چرا هرچی ت..تو بخوری م..منم ه..همونو میخورم
سر تکون دادمو گارسونو صدا زدم
*بفرمایین..چی میل دارین؟
-من یه استیک میخوام و یه نوشیدنی الکلی
گفتم و سوالی به لیام نگاه کردم
POV liam:
زین بعد از اینکه سفارششو داد سوالی به من نگاه کرد...بعد از انتخاب منورو روی میز گذاشتم
-عام من یه چ..چ..چی..چی
الان نباید اینطوری میشدم شتتت .چشمامو بستمو دوباره سعی کردم
-ی..یه چ..چی..چیی-
بازم نتونستم متوجه نگاه تمسخر امیز میز کناریمون شدم گارسون هم با خنده بهم نگله میکرد سرمو بالا اووردم و دیدم زین هم داره میخنده
YOU ARE READING
endless Love[Z.M]
Actionعشق بی انتها، عشقی که توی هرنقطه از اون دروغ جریان داره، عشق و دروغ؟ سازگار نیستن... بالاخره یه جایی، تو یه نقطه، یکیشون اون یکی رو زمین میزنه وقطعا اونی که شکست میخوره "عشقه"