chapter '12'

651 107 48
                                    

با دستای زخمیم و عصبانیت وصف نشدنی که داشتم از سرویس بهداشتی بیرون اومدم...

روبی با قدم های بلند به سمتم اومد و دست زخمیم رو گرفت

_زین چت شده تو دستات.. اوه خدای من

با عصبانیت دستمو از دستش بیرون کشیدم و هلش داد

بدون توجه بهش سوییچ رو ورداشتم و از گاراژ بیرون زدم

با ی دستم در ماشینو باز کردمو نشستم.. پامو روی گاز فشار دادم که باعث شد برخورد لاستیک ها به اسفالت زمین صدای بلندی ایجاد کنن

با خشم و حرص دست زخمیم رو دور فرمون مشت کردم سوزش زخمم و شیشه خورده هایی که هنوز روش وجود داشت باعث میشد تا استخون دستم تیر بکشه ولی خب الان واقعا این اخرین چیزی بود که بهش اهمیت میدادم!

انقد توی فکرام غرق بودم که اصلا نفهمیدم کی به هتل رسیدم

سریع پیاده شدم و بعد ازقفل کردن ماشین وارد هتل شدم

نگاه های خیرشون باعث میشد حالم بد شه پس تا رسیدن به اسانسور چشمامو بستم... سوار اسانسور شدم در درحال بسته شدن بود تا خواستم نفس راحتی بکشم .. کتونی های اسپرتی لای در اسانسور قرار گرفت و خیلی زود فردی خودشو توی اسانسور جاداد

و اون کسی نبود جز لیام!!

با دیدن من تعجب کرد.. نگاهی به قیافه پریشونم و نگاهی به دست خونیم کرد.. هینی گفت و دستاشو روی دهنش گذاشت

+ز..زین چیشده؟؟ دستات چرا ب..ب..به این روز ا..افتاده

تا میخواست دستامو بگیره خودمو عقب کشیدم

-جرأت نکن به من دست بزنی... و اره به تو ربطی نداره که من چم شده فهمیدی؟

سرشو تکون داد و به کفشاش نگاه کرد.. به وضوح میتونستم لایه براق اشک رو توی چشماش ببینم شاید زیاده روی کرده بودم؟

کامان اصلا مهم نیست...

نفس لرزونی کشید و سرشو بالا اورد اینبار اخم غلیظی روی پیشونیش داشت

اسانسور ایستاد و من زودتر بیرون رفتم.. با حلقه شدن دستای ظریفی دور مچم برگشتم

لیام با همون اخمش دستمو گرفته بود و منو به دنبال خودش میکشوند

رو به روی اتاق خودش ایستاد و با کلید درو باز کرد

بدون اینکه بهم اجازه اعتراض بده منو روی نزدیک ترین کاناپه هل داد... کنترلمو از دست دادم و با باسن روی کاناپه فرود اومدم

+هییی... فک کردی داری چیکار میکنی

بهم نگاه نکرد... به سمت کمد قدم برداشت.. جعبه کمک های اولیه توی دستش بود.. جلوی من زانو زد و بدون توجه به بهت من دست زخمیمو تو دستش گرفت

endless Love[Z.M]Where stories live. Discover now