chapter '31'

785 113 63
                                    

بالاخره بعد از کلی تلاش تونست اونجوری که خودش میخواست لباس بپوشه و واسه زینیش بهترین باشه,

اون از زین دلخور بود اما دلیل نمیشد نخواد جلوش خوب بنظر نیاد!

هودی گشاد و بلند صورتی تو تنش زار میزد اما بشدت کیوتش کرده بود, بجز باکسر چیز دیگه ای زیرش نداشت

موهاشو رو صورتش ریخت و کلاه هودیشو سرش کرد

نگاه جزئی به خودش انداخت و وقتی از خوب بودنش مطمعن شد از اتاق بیرون رفت

بزاق دهنشو بااسترس قورت داد, گونه های گر گرفتش نشون میداد درحد فاک خجالت کشیده

اما میدونست زین قبلا هم پاهای لختش رو دیده

نگاهی به سالن خالی انداخت, نه زین بود و نه لویی

شونه بالا انداخت و بیخیال سمت اشپزخونه رفت

هنوز وارد اشپزخونه نشده بود که دستای پر قدرتی کمر ظریفش رو احاطه کرد

از روی شوک "هین" کوتاهی کشید, اما وقتی تونست عطر تن زین رو تشخیص بود خودشو به دستاش سپرد

زین با عشقم کمر ظریف پسرش رو تو اغوشش فشار میداد و گردن سفیدش رو غرق بوسه میکرد

با صدای اروم و بمش تو گوش لیام زمزمه کرد "بیبی هنوزم ازم دلخوری؟"

قطعا لیام دیگه ازش دلخور نبود اون همون موقع که زین اومده بود بخشیده بودش

ولی خب یکم ناز کردن که مشکلی نداشت؟؟

لبای پف کرده و قرمزش رو ازهم باز کرد و با صدای لرزونش جواب داد."ب..ب...بیبی دلخوره خ....خیلیم زیاد"

با یه حرکت سریع لیام رو به دیوار رو به رو کوبید و لب های گوشتیش رو به دندون کشید
و همون موقع ناله های ارومش تو دهن زین خفه شد

"تو میخوای منو دیوونه کنی بیبی بوی؟" زین همونطور که با دستاش رون های لخت و شیو شده لیام رو لمس میکرد روی لباش زمزمه کرد

لیام نفس سنگینشو بیرون فرستاد و به جای جواب لب پایین زین رو لای لباش مکید.."ل..لویی رفت؟"

همونطور که لباش لبای لیام رو لمس میکرد گفت.."اره بیبی..فقط منو توییم.. تنها"

زین بی طاقت دستاشو زیر هودی لیام برد و پوست پنبه ایش رو لمس کرد اما قبل از اینکه بتونه هودی رو از تنش خارج کنه,

صدای چرخیدن کلید توی مغزی باعث شد از جا بپرن

لیام با دیدن وضعیتش سرخ شد و سریع به طبقه بالا دوید ..

"لیام...من اینج.."

جف با دیدن زین حرفش نصفه موند, لبخندی زد و به سمتش رفت"هی زین تو اینجایی"

endless Love[Z.M]Where stories live. Discover now