زین″من بلدنیستم موهاتو ببافم...یه چیز دیگه بگو″
اون غر زدو من سعی کردم صبور باشم
″زین با این لباسی که خریدی فقط باید موهامو تیغ ماهی ببافم″
زین″محض رضای خدا.... من یه بافت معمولی هم بلد نیستم تو از من میخوای تیغ ماهی ببافم؟!″
″من بهت یاد میدم پسر خوب زود باش....مگه نمیخوای امشب بازیت جواب بده....پس کاری که میگم و بکن″
گفتم و روی صندلی جلوی آینه نشستم
زین هم با کلی غرغر اومد پشت سرم وایستاد و از داخل آینه بهم زل زد
لبخند دندون نمایی بهش زدم
به موهام نگاهی انداختزین″من اینارو چجوری ببافم؟″
″باید اول شونه کنی″
با نفرت نگام کرد و با حرص شونه رو برداشت و محکم کشید روی پوست سرم که جیغ بلندی کشیدم
دستمو گذاشتم روی سرم″وحشی مثل آدم شونه کن″
خونسرد شونه ای بالا انداخت
زین″منکه گفتم بلدنیستم″
ابرویی بالا انداختم
″باشه منم بلدنیستم دروغ بگم مالیک″
بلندشدم خواستم برم که بازومو کشید و دوباره نشستم روی همون صندلی
با اخم بهم زل زد
شونه رو تو دستش گرفت و آروم روی موهام کشید حرکات بعدیش هم همینطور آروم بود جوری که چشمامو بستم″تواین کارو خیلی خوب بلدی زین″
آروم گفتم جوری که بعید میدونم زین شنیده باشه
زین″چیزی گفتی؟″
″نه ادامه بده″
زین″تموم شد....مثل اینکه خیلی خوشت اومده″
چشمامو بازکردم و بهش از داخل آینه نگاه کردم
لبخندی بهش زدم و به خودم نگاه کردم
موهام واقعا صاف شده بودزین″اگه از نگاه کردن خودت خسته شدی بگو چجوری ببافم ظهرشد″
چشم غره رفتم و موهامو جمع کردم و روی شونه چپم ریختم
″بیا اینجا وایستا″
به طرف چپم اشاره کردم پوفی کشیدو اومد طرف چپم وایستاد
منم شروع کردم به توضیح دادن و با حرکات دستم میگفتم چیکارکنه
وقتی تموم شد تو آینه نگاه کردم″زین بیشتر موهامو تو هم گره زدی″
تقریبا نالیدم
زین عصبی و با خشونت موهامو بازکرد و دوباره شروع کرد
تقریبا چندبار تکرار کرد تا بالاخره تونست یه بافت خوب بزنه″وای عالی شد....خسته نباشی″
برگشتم و بهش نگاه کردم داشت با لبخند بهم نگاه میکرد
چقدر لبخندش قشنگ بود یعنی زین هم میتونست به اندازه هری خوب باشه؟
زین سریع به خودش اومدزین″من میرم حموم تا آماده شم″
داشت میرفت که...
″زین؟″
بهم نگاه کرد
وقتی دیدم منتظر بهم زل زده گفتم″من گرسنمه″زین″میتونی بری آشپزخونه یه چیزی درست کنی یا بگی نگهبان زنگ بزنه برات غذا سفارش بده″
آروم سرمو تکون دادم وقتی رفت از اتاق خارج شدم و رفتم داخل آشپزخونه و با چیزایی که پیدا کردم لازانیا درست کردم واقعا گرسنم بود
گوشیم وبرداشتم و باهاش سرگرم شدم تا زین هم بیاد و باهم غذا بخوریم
شماره لیام و گرفتم و منتظر شدم تا جواب بده...
_______________________
ممنون از كساني كه ميخونن و نظر ميدن
درباره اينكه فف هرچندوقت يكبار اپ ميشه بايد بگم هرچه خواننده بيشتر و نظرات بيشتر فف زودتر اپ ميشه.H
YOU ARE READING
Ella
Fanfiction"الا... الهه شب های من... عطرتنت... چشمایه درخشانت... واون صورت معصومت همه اینها میتونه منو دیوونه تراز قبل بکنه..."