37

3.8K 593 394
                                    

خب خب خب.. انتخابتون زیام بود پس این پارت و پارت بعد زیامه

به جاش دوپارت بعد هم لریه و بعدش دوباره مثل پارت های قبل آپ میشه

●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●

زین به خونه رسید و روی تختش دراز کشید
سعی می‌کرد به چیزی فکر نکنه
شاید بهتره عادی رفتار کنه.. آره

بلند شد و یه نودل درست کرد
نه.. به لیام فکر نمیکنه.. اون فقط به چیزی فکر نمیکنه... ذهن خالی.. آره فقط یه ذهن پاک

چشمش به کتاب قطور و بزرگ روی میز افتاد
اون و باید  خلاصه کنه

سمت کتاب رفت و برش داشت.  با بیشترین سرعتی که داشت اون و می‌خوند و تمام تلاشش و می‌کرد مطالب خسته کننده داخلش براش جذاب باشه و هیچ چیز جذاب و عضله ای که اسمش لیام پین باشه نظرش و جلب نکنه

با صدای قار و قور شکمش به خودش اومد
نمی‌دونست چند ساعت شد ولی انگار شب شده
فقط چند صفحه دیگه مونده.. آره آخرشه

چشم هاش خسته شده و انگشت هاش توان ورق زدن نداره
نگاهی به یادداشت هایی که برداشته بود کرد
خب.. همینا خلاصه میشه دیگه

خمیازه کشید و از جاش بلند شد و به آشپزخونه رفت
یخچالش و زیر و رو کرد و یه تیکه نون قابل خوردن  اما قدیمی با یه پرتقال که هنوز کپک نزده پیدا کرد

یادش نمیاد هیچ وقت میوه خریده باشه! این برای چه وقتیه!!!
همون موقع که سرما خورده بود. لیام خریده

زین آه کشید.. یه کتاب چند صد صفحه ای خوند تا بهش فکر نکنه و در مقابل با یه پرتقال پلاسیده همه چی برگشت به حالت اول

زین نون و بو کرد و به این نتیجه رسید واقعا گشنگی ارزش مصمومیت نداره
پرتقال هم اون و به یاد لیام می‌نداخت پس دوباره نودل خورد و برگشت صفحه های آخر کتاب رو خوند

خلاصه نویسی هاش و کامل کرد و به ساعت نگاه کرد
دو و نیم بامداد

یه اسم توی سرش اکو میشد همراه با یک جمله

(لیام پین.. فقط فراموشش کن.. لیام پین.. فقط فراموشش کن.. لیام پین فقط فراموشش کن)

چه جوری می‌تونه این حرف و بزنه! خب نمیشه فراموش کرد

زین دلش انتقام می‌خواد..  اصلا باید بره اون لب شیرین و خوشگل و ببوسه و ازش حسابی لذت ببره و بعدش بگه فقط فراموشش کن

نگاهی به برگه ها انداخت
اینم دلیل برای به خونه پینو رفتن

زین تحت تاثیر احساسات عجیب و غریبش بود
حتی فکر هم نمی‌کرد
فقط یه چیزی. یه نیروی فوق‌العاده قوی اون و به سمت لیام میکشید

زین که لیام و دوست نداره پس این حس لعنتی چیه؟
زین هنوز به استیو فکر میکنه.. آدم های زیادی اومدن و رفتن ولی فکر استیو هنوز باقی مونده اما چرا لیام پین جذبش می‌کنه؟

AutismWhere stories live. Discover now