یاسر با شوک و دلتنگی به تنها پسرش نگاه کرد
قطره های اشک از چشم های زین پایین ریخت و خودش و از بین بازو های یاسر بیرون کشید و دوباره فرار کردمیخواست محو بشه
دیگه هیچکس پیداش نکنهیاسر نگاهی به منشیش انداخت
-جلسه امروز کنسله
دنبال زین دوید و وقتی از در شرکت بیرون رفت صداش کرد
-زین. زین. فقط چند دقیقه باهام حرف بزن. زین
زین قلبش درد میکرد و نمیتونست با سرعت فرار کنه
از خیابون رد شد و یاسر بهش رسید و محکم بغلش کرد-صبر.. لطفا.. زین.. خواهش میکنم
زین دل تنگ، عصبانی، ناراحت و درد کشیده بود
سرش و روی شونه پدرش گذاشت و با صدای بلند گریه کردیاسر موهاش و نوازش کرد و آروم آروم گریه کرد
(آقا انصافا یاسر مالیک خیلی هات نیست؟ البته بر جذابیت تریشا هم شکی نیست ولی خداییش یاسر قدش بلنده چهار شونه هم هست.. اصلا ولم کنین 😭😭)
-چرا فرار میکنی؟
زین با هق هق جواب داد
-ازم متنفری.. می..دونم فقط بزار برمیاسر زین و محکمتر بغل کرد
میدونست حال و هوای زین خوب نیست برای همین در گوشش نجوا کرد-برگرد خونه. اومدم چون فقط اسم تو پای اون پرونده بود.. هیچ پدر و مادری نمیتونن از بچشون متنفر باشن. من و تریشا دلمون برات تنگ شده
-اما... همه از من متنفرن.. من بهتون آسیب زدم
-زین....
-بزار برم. لطفا.. من متاسفم.. همه چیز تقصیر من بود
زین خودش و از آغوش یاسر بیرون کشید و سریع سوار تاکسی شد
یاسر سرش و پایین انداخت
ای کاش هیچ وقت به پسرش نمیگفت که از خونه بره
حالا دیگه زین پیشش برنمیگردهاون زخم های روی دستش چی بود؟ چرا گفت همه از من متنفرن؟!
گوشیش و برداشت و به ولیحا زنگ زد
شاید اون بتونه با زین حرف بزنه.
.
.
.لیام با تعجب به کاری که زین کرده بود نگاه کرد
اون.. اون... فقط برای گرفتن انتقام از لیام چنین کاری کرد
اون حتی از صبح گفته بود میخواد خرابکاری کنه و لیام باور نکرده بود-آقای.. آقای تیتوم.. من .. متاسفم.. واقعا متاسفم میتونم توضیح بدم
-اشکال نداره. فکر کنم جلسهی امروز کنسل شد.. برای یه روز دیگه قرار میزاریم. من.. من فعلا باید برم.. فقط.. یه مشکلی دارم
به قرمزی روی گونش اشاره کرد
لیام نمیدونست چه جوابی بده که دید هری و آنه دارن میان
جیویس به سمت آقای تیتوم رفت و برای گذاشتن یه قرار دیگه باهاش حرف زد و آدرس زین و بهش داد تا مشکل که به وجود اومده توسط خود زین تموم بشه