42

3.8K 664 590
                                    

سلام عشقای من
خیلی خیلی خیلی معذرت می‌خوام که این مدت نبودم
دیگه خودتون از مشکلات عید و خونه تکونی و مهمون و مهمونی خبر دارین
اصلا وقت نداشتم
اینم یه پارت طولانی برای جبران

۴۲۵۰ کلمه شده

راستی رتبه فف خیلی پایینه.. قبلا خوب بود
چه مشکلی پیدا کرده؟ اگه دیگه خوشتون نمیاد بگین اشکالش چیه

با عشق صبا 💙💚

■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■■

لویی آروم و بی صدا از ماشین پیاده شد و اجازه نداد جان چمدونش و بیاره

دسته ی چمدون و توی مشتش گرفت و دنبال خودش کشید و به صدای تلق تولوق چرخ ها روی زمین گوش داد

نگاه کوتاهی به زین انداخت و بدون حرفی از در اصلی خونه رد شد و دسته چمدونش و محکمتر گرفت و بلندش کرد تا چرخ های کثیفش همه جا رو آلوده نکنه

-لویی؟

صدای خواهرش بود.. فیزی با دیدن لویی اسمش و گفت و به سرعت طرفش اومد و کنارش وایساد
منتظر بود لویی یه قدم عقب بره یا اینکه سرش و پایین بندازه.. یا حداقل سر آستین هاش و بین دندون‌هاش بگیره

کاری که از بچگی انجام میداد ولی لویی هیچ کدوم و انجام نداد

صدای جوانا اومد
-فیزی‌.. لویی اومده؟

-اون اینجاست مامان.. لویی چمدونت سنگینه.  بده به من

-نه.. خخ..خودم می‌تونم

لویی صبر نکرد و چمدونش و توی اتاقش برد و روی زمین گذاشت
نفس عمیق کشید و به اطراف نگاه کرد

اتاق خودش.. آرامش خودش.. زندگی خودش..
همه چیز اتاقش و دوست داره اما یه مشکلی هست.
بوی هری و احساس نمیکنه

یکی از خوبی های زندگی با هری استایلز اینه که رایحه‌ی تنش همه جا هست.. میشه بودنش و حس کرد ولی اینجا خبری از بوی هری نیست..

یعنی بازم می‌تونه گرمای خوشایند بدن هری و حس کنه؟

زین در اتاق و باز کرد

-لو.. نمی‌خوای مادرت و ببینی؟ اون می‌خواد بیاد پیشت ولی می‌ترسه ناراحت بشی.. هنوز ازش دلخوری؟

لویی مشتش و روی چشم هاش کشید و زین حس کرد عادت های قدیمی لویی آروم آروم بر می‌گردن

-بگو.. بگو.. بگو..ب..بیاد

-خوبی؟

لویی سرش و تکون داد و وقتی زین چند قدم عقب رفت در و بست

قبل از اینکه مادرش در و باز کنه لباس کثیفش و درآورد و از توی کمدش یکی از لباس های راحتیش و برداشت و پوشید

-گفتی بیام ولی در و بستی؛  لویی.. می‌دونی دوست دارم؟

لویی سر تکون داد و یاده حرف هری افتاد
مادرش دوست داره که لویی بغلش کنه

AutismWhere stories live. Discover now