27

2.1K 466 211
                                    

*ادیت نشده*

------

نفس های جی منظم بودن و صدای مانیتور ضربان قلبش اتاق ساکت رو پر کرده بود. دیوار های سفید بیمارستان چشم های لویی رو میسوزوند، اونا تنها چیزی بودن که لویی این چند روز که جی اینجا بود بهشون نگاه کرده بود. اون تمام مدت بیهوش بود، هنوز مونده بود تا بیدار شه و ساختمون نگرانی درون لویی اماده‌ی ریختن بود اگه اون بیدار نمیشد.

اون از کنارش تکون نخورده بود، اون شب و روش کنارش بود. زین خیلی سعی کرد کاری کنه بیرون بره و بدوه تا اعصاب بهم ریخته‌ی امگاییش بهتر شه، اما اون رد کرد. با احترام، زین بالاخره دست از اذیت کردنش برداشت. البته بیشتر بخاطر این بود که لویی بهش دستور داد، و زین کسی نبود که از دستور ملکه‌ش سرپیچی کنه.

لویی فقط دو شب خوابیده بود، خستگی بیدار موندن بیش از حد باعث شد خوابش ببره، بخاطر این نبود که خودش میخواست بخوابه.

هری به دیدنش نیومده بود، که لویی بابت این خیلی ممنون بود، چون اخرین کسی که میخواست ببینه اون بود. احساس نیاز به دوری کردن ازش قوی بود، و الفا این رو خیلی اسونتر کرده بود که این حس نیاز رو اون هم توی ذهنش داشت.

بقیه با صورتای ناراحت به دیدنش میومدن، اما تنها کسی که همیشه اونجا بود نایل بود. چون دکتر بود، به دکتر پک، کیتی، کمک میکرد.

لویی به مامانش نگاه کرد، چشم هاش با دیدن باند دور سرش و پای گچ گرفته‌ش خیس شد. ازونجایی که اون یه امگا بود، به سرعت بقیه‌ی گرگ های التیام پیدا نمیکرد. یه هفته گذشته بود و اون اونجا بود و لویی فقط میخواست اون بهوش بیاد تا بتونه اون رو به هری معرفی کنع، با اینکه اون واقعنِ واقعا نمیخواست این کارو بکنه. به هر حال، هری هنوز جفتش بود، الفاش بود و اون دوتا هنوز همدیگه رو ندیده بودن، هرچند این هم باز تقصیر الفا بود.

لویی سر جاش پرید وقتی یه توپ پشمالو روی پاش پرید.

میسی صورتش رو لیس زد و پنجه هاش رو روی سینه‌ش قرار داد تا تعادل خودش رو حفظ کنه. اون بزرگتر شده بود، دمش بلند تر و پشمالو تر شده بود و چشم هاش بزرگ، براق و گرد بودن. لویی پشت گوشش رو خاروند و خم شد تا پیشونیش رو روی مال اون بذاره.

"فکر میکنی زود بیدار شه؟"

لویی به نرمی ازش پرسید، وقتی میسی پارس کرد اه کشید.

"امیدوارم حق با تو باشه.."

لحظشون خراب شد وقتی شکم لویی تکون خورد و پیچید. دهنش شروع به ترشح بزاق کرد و سریع به سمت دستشویی دوید.

توی دستشویی بالا اورد، اسید گلوش رو سوزوند و چشم هاش رو اشکی کرد. شیره‌ی توی توالت باعث شد دوباره بالا بیاره، بوی تند فضا رو پر کرد. میسی ناله کرد و دوید، صدای برخورد پنجه هاش با کاشی ها شنیده شد وقتی اونجا رو ترک کرد.

The Alpha's Omega (Persian Translation)Where stories live. Discover now