لیسا در حالی که از کنار گروهی از دخترها که دور جنی جمع شده بودن میگذشت کمی از حرفهای اونها رو شنید
-وای جنی ، این رنگ لاک واقعا بهت میاد
+بیا هر چند وقت یه بار باهم بریم سالن زیبایی
*هروقت خواستی بری خرید منو هم با خودت ببر
×یادت نره منو توی اینستاگرام فالو کنیلیسا پوفی کشید و بند کوله پشتیش رو محکمتر توی دستاش فشار داد تا به چارلی رسید و گفت: سه روز ، فقط سه روزِ فاکی اون اینجا اومده همین الانش توی گروه چیرلیدرهاس ، همه پسرها جز تو روش کراش زدن و همه دخترها یا میخوان جاش باشن یا باهاش دوست باشن ، این خیلی کلیشهایه
چارلی سری تکون داد و گفت: لیسا تو از اینکه داری تبدیل به دختر شماره دوی مدرسه تبدیل میشی ناراحتی؟ اون مودبترین و اجتماعیترین دختریه که تا حالا دیدم ، من به خاطر گرفتن انتقامت از قصد بهش خوردم تا موهیتوش روش بریزه و کسی که معذرت خواهی کرد اون بود ! با این حال تو تونستی کاری کنی که اون ازت بدش بیاد!
لیسا مشت محکمی به شونهی چارلی زد و گفت: همه اینا تقصیر توئه و اون جعبهی مسخره
چارلی که میدونست مستحق اون مشته چیزی نگفت و به جاش پرسید: چرا بهم نمیگی اون شب چه اتفاقی افتاد
لیسا آهی کشید و گفت: چون چیزی برای گفتن نیست ، اون فکر کرد من اون جعبه رو دزدیدم و حتی یه دقیقه هم تحمل نکرد تا حرفام رو بشنوه ، بهش حق هم میدم من شبیه دیوونهها لباس پوشیده بودم و نصفه شب با سنگریزه از توی خونهاش کشیده بودمش بیرونلیسا دوباره به دخترهایی که دور جنی جمع شده بودن نگاه کرد ، شونه بالا انداخت و گفت: مهم نیست ، چیزی قرار نیست عوض بشه ، گروه رو جمع کن تا بعد از ظهر توی سالن ورزش تمرین کنیم ، درضمن یه جا پیدا کردم که جمعه شبها دنبال یه بند میگردن تا براشون اجرا کنه ، پول بدی هم نمیدن گفتم شاید بد نباشه روی اجراهامون وقتی تماشاگری هم هست کار کنیم
چارلی اطاعت نظامی داد و گفت: بعد از ظهر میبینمتجنی نگاه به دزد جعبهاش انداخت و در حالی که وانمود میکرد به حرف دخترایی که دورش جمع شده بودن گوش میده پیش خودش گفت: اگه اون جعبه رو کامل زیر و رو کرده باشه حتما موضوع رو فهمیده ممکنه من رو به تمام مدرسه لو بده
در حالی که دلشوره تمام وجودش رو فرا گرفته بود رو به دخترا کرد و گفت: هی اون دختره که همین الان از کنارمون رد شد و یه گیتار دستش بود ، اون کیه؟
یکی از دخترا پوفی کشید و گفت: اون؟ اون یه کابوس فشنه ، لیسا اون توی محبوبترین بند مدرسهاس ، پسرا به خاطر رمز و رازی که دربارهاش وجود داره عاشقشن ، مثل پسرا لباس میپوشه و فکر میکنم دوست دختر چارلی هیتون باشه ، چون اون فقط با چارلی حرف میزنه اون تاحالا با هیچ دختری حرف نزده
یکی دیگه از دخترا اضافه کرد: هیچکس چیز دقیقی ازش نمیدونه ، خیلی از حرفهایی که راجع بهش میزنن شایعهاس چیزایی که بعضی وقتا مسخرهان
یکی از دخترها وسط حرفش پرید و گفت: مثل تابستون سال اول که میگفتن اون توی آسایشگاه روانی بستری بوده
دختر اول ادامه داد: یا اون دفعه که میگفتن اون از دوستپسرش حامله شده و مادر پدرش برای حفظ آیندهاش مجبورش کردن که بچه رو سقط کنه
YOU ARE READING
How To Murder Your Own Family | Jenlisa
Teen Fiction[Completed] چرا تا حالا سعی نکردم خانوادهام رو بکُشم؟ این سوالیه که نوجوونهایی مثل لیسا هر روز از خودشون میپرسن. Cover by lisarius