تفاوت‌ها

1K 206 13
                                    

لیسا خودش رو روی تخت پرت کرد و سرش رو توی بالش فرو کرد و فریاد کشید: فاااااک
درب اتاق باز بود و  جیسو شاهد این اتفاق بود ، روی درب زد و پرسید: حالت خوبه؟
لیسا بدون اینکه سرش رو از توی بالش دربیاره گفت: فقط تنهام بذار
جیسو با لجاجت داخل شد و روی تخت نشست و گفت: هی تو میتونی باهام حرف بزنی
لیسا چرخید و گفت: متاسفانه اینقدر قابل اعتماد و ساپورت‌‌کننده نیستی که بخوام باهات درمیون بذارم
جیسو که بهش بَرخورده بود گفت: بیخیال اصلا اینطور نیست ، چرا امتحان نمیکنی؟

لیسا پوفی کشید و گفت: فکر کنم از یکی خوشم اومده
جیسو برقی توی چشماش افتاد و پرسید: اون کیه؟ قدش بلنده؟ قیافش چطوره؟ نگو که چارلیه
لیسا چشمی چرخوند و گفت: نه اون چارلی نیست
جیسو نفس راحتی کشید و گفت: پس الان مشکل چیه؟
لیسا آهی کشید و گفت: فکر کنم گند بالا آوردم ، اون رسما دست رد زد به سینه‌ام
جیسو دستی به موهای لیسا کشید و گفت: اوه خواهر کوچولوم رو ببین که چقدر بزرگ شده
لیسا دست جیسو رو پس زد و گفت: تو فقط یه سال از من بزرگ‌تری
جیسو اخمی کرد و گفت: یه سال و نیم
لیسا به سقف خیره شد و گفت: قرار بود علاقه احساس خوبی باشه ، پس چرا حس میکنم یه کامیون من رو زیر گرفته
جیسو دست به سینه نشست و گفت: به این خاطر که تو الان دلشکسته‌ای
لیسا آدولف رو که داشت میپرید روی تخت گرفت و روی شکمش گذاشت و نوازشش کرد و گفت: ولی من که اصلا دلبسته‌‌اش نبودم پس چرا باید دلم بشکنه
جیسو دستی روی آدولف کشید و گفت: قلبی که دراش رو به عشق باز کنه آماده شکسته شدنه ، این چیزیه که تا به کسی علاقه پیدا نکنی نمیفهمی
لیسا سرش رو گرفت و گفت: سرم داره میترکه و دوست دارم گریه کنم
جیسو لبخندی زد و گفت: بیا بریم یکم بستنی بخوریم و اخبار سلبریتی‌ها رو نگاه کنیم
لیسا به زور نشست و گفت: چرا باید اینقدر طبق کلیشه‌ها زندگی کنی؟
جیسو خندید و ادولف رو زیر بغلش زد و گفت: چون کلیشه‌ها بهترین چیز‌ توی دنیان و باعث میشن زندگی قشنگتری داشته باشیم ، همیشه شوجوها و فیلمای‌ کلیشه‌ای آخرش با خوبی و خوشی تموم میشه یه جورایی این امید رو میده که شاید اون پایان‌های خوش توی دنیای واقعی هم میتونه اتفاق بیوفته
و درحالی که میگفت: اون پیژامه‌های معروفت رو بپوش ترجیحا اون خرگوشیه و سریع بیا پایین
از اتاق بیرون رفت.
لیسا گوشیش رو برداشت با پیام چارلی که می‌پرسید: چطور پیش رفت رو به رو شد دستش رو روی پیشونیش کشید و تایپ کرد : گند زدم ، نمیخوام راجع بهش حرف بزنم
بلند شد طبق دستورات جیسو پیژامه‌اش رو پوشید و پایین رفت.

صبح شده بود و جنی باید به مدرسه میرفت ، کمی خوشحال بود که قرار نیست با لیسا که سه روز توی تعلیق بود رو به رو بشه ، چشماش هنوز از گریه‌ی دیشب پف کرده بود به خودش توی آینه نگاهی انداخت و عکس پولوراید دختر با کت جین رو از کنار آینه برداشت و دوباره نگاهی بهش انداخت ، هر بار به این عکس نگاه میکرد فشار سنگینی رو ، روی سینه‌اش حس میکرد و حالت بدی بهش دست میداد .

How To Murder Your Own Family | JenlisaWhere stories live. Discover now