one

741 123 13
                                    

یک | 1
دیدگاهِ سوم شخص

وین‌وین جلویِ کلاس نشست و شونه‌هاش رو بخاطر سر و صدایِ بلند پسر هایی که پشتش نشسته بودن ، خمید.

اون پسرِ لاغر چینی لباس‌فرمِ گشادی پوشیده و عینک گرد زده بود؛ موهاش هم چرب و یکنواخت تویِ صورتش پخش شده بودن.
بنظرش نیازی نبود تو مدر‌سه‌ای که پسرونه‌س باید خوب بنظر رسید.

وقتی که حس کرد یکی اومد و بغلش نشست ، بدنش یخ زد.به سرعت متوجه اون عطر آشنا شد و عکس‌العمل پسرایِ پشتش که ریز میخندیدن به اندازه‌ی کافی همه‌چیز رو براش روشن کرد.
میدونست که یوتا بهش خیره شده ؛ دقیقا همون کاری که باهرکسِ دیگه‌ای موقع اذیت کردنشون انجام میده.

"وین‌وین" یوتا شروع کرد؛ "میشه ، اینجا ، بشینم ؟"

کشیــده‌ حرفِش رو زد و پسرِ ساکت تر فهمید که یوتا بخاطر لحجه‌ش مورد تمسخر قرارِش داد.

دوسال پیش وقتی وین‌وین برای اولین‌بار واردِ مدرسه شد کُره‌ای حرف زدن براش بشدت سخت بود. بهترین دوستش ، تِن ؛ خیلی کمکش کرد ولی الان تِن تویِ یه کلاس دیگه‌ست و وین‌وین هم تنها ئه.

پسر پوست‌سفید سری تکون داد و نمیخواست چیزی بگه؛ اما یوتا رو دید که علامت اوکی به دوستاش نشون میده.

بالاخره دبیر وارد شد و به جمعیت داخل کلاس نگاه کرد.

"یوتا چرا اونجا نشستی؟" پرسید و پسرِ خونسرد نیشخند زد.

"وین‌وین ازم خواست ، درسته؟" جواب داد و سمت پسر خجالتی‌ای که دبیر بهش نگاه نکرده بود برگشت.

"خیلی‌خب ؛ همونجا بمون"
دبیر آهی کشید و یوتا با خوشحالی لبخند زد و سرِ وین‌وین رو نوازش کرد.

هیچکار بدی نکن
پسر ناراحت تویِ ذهنش التماس کرد
امروز رو نه !

hetero ; yuwinWhere stories live. Discover now