two

475 104 14
                                    

دو | 2
دیدگاهِ سوم شخص..

وقتی که صدایِ زنگ رو شنید از خوشحالی آهی کشید. از بغل یوتا رد شد ؛ با این‌ حال ؛ وقتی که یوتا از مُچِ دستش گرفت و متوقفش کرد ، نتونست دور تر از اون بشه.

"صبر کن" گفت و گوشیش رو از جیبِش در اورد

ناگهان صدایِ گوشی رو زیاد کرد و نیشخندی زد. صدایِ ناله‌های بلندِ کثیفی شنیده میشدن و چشمای وین‌وین از حدقه بیرون زد.

اون پورن گذاشته بود.

گی پورنِ چینی.

گوشای وین‌وین قرمز شد و کلِ کلاس بخاطر اون صدایِ بلند از خنده منفجر شدن. یوتا با لحجه‌ی داغون چینی از صدای داخل اون ویدیو تقلید کرد.

به زحمت از کلاس خارج شد و حسِ گیج‌کننده‌ای داشت که میخواست فریاد بزنه ؛ ولی لب هاش رو رویِ هم فشرد و ساکت موند.

همون‌لحظه تِن از دستشویی خارج شد و میخواست که به بهترین دوستش راجب کلاسِ جدیدش بگه --- تا وقتی که وین‌وین رو هنگام تنه زدن و رد شدن از دانش‌آموزا دید و انگاری که میخواست بزنه زیر گریه.

"وین‌وین ، وایسا!" صداش زد ولی تویِ دستشویی ناپدید شد. تن دنبالش کرد و به اخرین اتاقک که رسید ، صدایِ هق‌هق هایِ دائمیش رو شنید و به در تیکه داد

"سلام! حالِت چطوره؟" تن پرسید.

میتونست صدای هق‌هق هاش و دماغ‌بالا‌کشیدناش رو بشنوه. میدونست تا وقتی که وین‌وین آماده نیست باید صبر کنه.

"کلاسم افتضاحه" تن ادامه داد "چرا باید از هم جدامون کنن؟"

عطسه‌های کوتاه و نالیدن هاش هنوز هم قابل شنیدن بودن ، ولی از گریه کردن دست کشیده بود.

"بنظرم تو هم چندان از کلاسِت راضی نیستی ، اره؟" خنده‌ی کوتاهی کرد
"ولی — اوه ! جه‌هیون هیونگ رو از پارسال یادت میاد ؟ حالِت رو پرسید و گفت که دلش برات تنگ شده!"

وین‌وین مکث کرد. "ت-تو جه‌هیون هیونگ رو دیدی؟"

"آره ! تو اوقات فراغتش به دبیرِمون کمک میکنه"

"و حالِ منو پرسید؟"

"اوهوم. سال پیش چیزی بین شما اتفاق افتاده بود؟"

وین‌وین سری تکون داد و با فکر سال‌بالاییش لبخند زد. وقتی که اوایل به این مدرسه اومد جه‌هیون متوجه‌ش شد و توسط تن به همدیگه معرفی شدن... همیشه هم اون رابطه‌ی لاس‌زنونه رو داشتن.

"دارم میام بیرون،" وین‌وین زمزمه کرد "نگاه نکن"

تن روش رو برگردوند و وین‌وین به آرومی از تویِ اون اتاقک بیرون اومد.

"بیا بریم"بعد اینکه صورتِش رو شست آهی کشید و تن سر تکون داد.

"بریم کا‌فه‌تریا یا —"

"نه منظورم اینه‌که بیا از مدرسه بریم بیرون" وین‌وین گفت. "اگه باهام راه بیای برات تعریف میکنم که چه اتفاقی افتاده"

تن مکث کرد " کلاس بعدیم فیزیک‌ـه .. آره باشه"

وین‌وین خندید و تن لبخند زد وهر دو بدون اینکه یک دبیر بفهمه یواشکی از مدرسه خارج شدن

hetero ; yuwinWhere stories live. Discover now