nineteen

340 95 14
                                    

نوزده | 19
دیدگاه سوم شخص

"وین‌وین"

پسری که صدا شد ، سرِش رو از روی میز بالا برد و به جهیونی که توی چهارچوب در ایستاده بود ، با چشمایی گشاد شده نگاه کرد.

پسرِ بزرگتر ، سری به نشونه‌ی این‌که دیگری رو بلند کنه تکون داد و از کلاس خارج شدن.

یوتا داشت با دوستاش وقت میگذروند که دید وین‌وین داره از کلاس بیرون میره . قبل ازینکه بفهمه با کیه که منتظرِش واستاده با سردرگمی به وین‌وین چشم دوخته بود.

جهیون رو که دید دستاش رو مشت کرد اما بلند نشد حرکتی بزنه. به ریسکِش نمی‌ارزید.

گوشای وین‌وین با حسِ نگاهای جهیون رویِ خودش ، رنگ قرمزی به خودش گرفت.

" وین‌وین .. من .. "

" فقط میخواستم بگم با هرچیزی که اتفاق افتاده کنار اومدم."

پسر چینی سریعا حرفِ جهیون رو قطع کرد.

" دلم تنگته هیونگ ؛؛ باور کن دیگه برات حسی ندارم پس میشه دیگه انقدر ناجور باهم رفتار نکنیم."

وین‌وین تک خنده‌ای کرد اما جهیون ساکت موند. حرفی هم برای زدن نمونده بود.

وین‌وین دیگه دوستش نداشت.

جهیون حقی نداشت که ناراحت بشه ؛؛ اما خب کاری نمیتونست بکنه. وین‌وین خیلی زیبا بود.

"‌کی ... کی کمکت کرد بیخیالم شی؟" حسادت تو کلماتش غلت خورده بود.

" هیشکی ؛؛ " وین‌وین سریعا سر تکون داد ، اما جهیون خوب میشناختش ؛؛ وین‌وین هرگز از یه اتفاق مهم به این زودی نمیگذره.

بااینحال ، فقط به نشونه‌ی تایید سری تکون داد "خب .. خوشحالم که همه‌چیز بهتره ،، .. و منو ببخش"

وین‌وین لبخند زد و قبل ازینکه دوباره وارد کلاس بشه ، بغل هول‌هولکی به جهیون تحویل داد. جهیون تماشاش کرد ،، اما متوجه چشم غره‌ی یوتا به خودِش شد.‌

ولی وقتی که دید پسرِ ژاپنی بهش اخم کرده ، از جاش بلند و میره پیش وین‌وین میشینه و سریعا خودش رو مشغول مکالمه با پسرِ چینی میکنه ، کاملا شوک زده و سورپرایز شد.

اما خب تنها کاری که کرد چشم غره‌ای رفت و به کلاسش برگشت.

hetero ; yuwinWhere stories live. Discover now