twelve

332 95 16
                                    

دوازده | 12
دیدگاه سوم شخص

وین‌وین میخواست بدونه که دلیل این نگاهای خیره‌ی واضحِ یوتا ، از قصده یا نه.
برای دوازده دقیقه‌ی اخیر ، یوتا بی‌شرمانه به پسر چینی نگاه میکرد.

وین‌وین به‌سادگی فکر میکرد که برای اذیتش اینکارو میکنه -- این حُقه یوتا بود که قبل تحقیر طرف و هجوم بردنِ سمتش ،‌ بهش خیره بشه ؛؛‌ اما نه اینقدر واضح.

این کار وین‌وین رو ناراحت میکرد اما به‌حدی میترسید که حاضر به‌زبون آوردنش نبود.

یوتا تو فکر بود ؛؛ میدونست که وین‌وین کاملا متوجه این بود که داره تماشا میشه ؛‌ اما یوتا از کارِش خجالت نکشید.

چشماش به پوست سفید رنگِ وین‌وین افتاد و ابروهاش رو از روی حس آشنایی در هم کشید .

" پسرِ سفید ،‌ روی پسرِ ورزیده تسلط داشت "

حس کرد که ضربان قلبش از کار افتاده.
سرِش رو تکون و داد و سعی کرد افکارش رو نادیده بگیره اما نگاهش ، ناخودآگاهانه روی صورت وین‌وین فرود اومد.

" لب های صورتیش ، روی سینه‌ی گندمی رنگِش کشیده میشد "

یوتا بالاخره نگاهش رو گرفت ، سرِش رو به فرزی برگردوند و به رو‌به‌روش خیره شد.
سعی به منع فکرای مسخره‌ی خودش شد ؛ اگه وقت برای فکر کردن چیزیه که به این ماجرا ته میکشه ، پس چرا خودشو به زحمت بندازه ؟

اما هر چه تلاش برای انکار مهم نیست ، یه چیزی آشکارا واضحه :

یوتا شروع به دیدن وین‌وین به یه چشم دیگه کرده.

hetero ; yuwinWhere stories live. Discover now