Part 11

4.3K 926 133
                                    

"تهیونگ"


روی نیمکت دراز کشیده بودم و به منظره ی زیبایی که درختا بالای سرم درست کرده بودن خیره شدم.

-تهیونگ؟

با شنیدن صدای مرددش سریع به طرفش برگشتم. با ویلچری که به سختی تکونش میداد نزدیکم میشد.

-اینجایی؟

وقتی سکوت رو حس کرد آه کوتاهی کشید و بعد به ویلچرش تکیه داد .برای رفع خستگیش نفس عمیقی کشید.

موهای لخت و قهوه ایش توی نور آفتابی ک از لای شاخه درختا به زمین میرسید طلایی دیده میشد. منو یاد موی بچه ها مینداخت.

بعد از چند ثانیه دوباره دستاش رو به طرف چرخ های ویلچر برد ولی قبل ازینکه شروع به حرکت کنه زمزمه کردم:

-مگه دکترت نگفته یه هفته از اون اتاق بیرون نیای؟

دستش رو روی قلبش گذاشت.

-کور بودن به اندازه ی کافی ترسناک هست تو بدترش نکن.

لبخندی به صورت ترسیدش زدم و ویلچر رو با حرکت پا به نیمکتم نزدیک تر کردم.

-این لحن بی ادبانس! مگه نمیدونی چند سالمه بچه؟

گردنشو خاروند.

-دقیق که نه ولی از من خیلی پیر تری!

اخم کوتاهی کردم.

-حالا که میدونی پس باهام رسمی حرف بزن!

سرشو به علامت نه تکون داد.

-فعلا چون مدرکی نمیبینم نیازی نیست.

مسخره بود. دستشو کشیدم و روی پیشونیم گذاشتم.

-سه تا خط روی پیشونیمه یعنی تقریبا سی سالمه!

با نوک انگشتاش مشغول بازرسی شد. با شیطنت زمزمه کرد:

-دستام آخه حس نداره خیلی... !

خواستم عقب بکشم که با دست دیگش چونمو گرفت.

-وایسا! میخوام قیافتو ببینم.

همینطور که داشت از روی پیشونیم تا بینیمو لمس میکرد با اخم غر زدم:

-حس نداشتی که!

-دماغت بزرگه! ولی اوه...خط فکت خیلی تیز و صافه.

و بعد همینطور که به چونم دست میکشید زمزمه کرد:

-نکنه تو بازیگری؟ صدات خوبه قدت بلنده فکتم که تیزه! برای همینه که پولداری؟

از سادگیش لبخندی زدم و با پررویی گفتم:

-تازه تو نمیتونی مژه ها و چشمامو ببینی اونا جذاب ترین وجهه ی منن!

انگشت نرمش رو آروم از روی ابروم پایین آورد و مجبورم کرد یکی از چشمامو ببندم تا بتونه لمسش کنه.

Blind Guy [Vkook|Yoonmin]Where stories live. Discover now