Part 20

8.1K 1.2K 624
                                    

"تهیونگ"

یک ماه بعد 

جین با سرعت بطرفم دوید و درهمون حالت پرونده هارو ورق میزد. 

-بیست دقیقه دیگه جلسه توی سالن کنفرانس شروع میشه. 

سر تکون دادم و وارد دستشویی شدم. همچنان درحال خوندن عدد و ارقام میزان فروش این ماه بود. به آینه خیره شدم و کت شلوارم رو با دستم مرتب کردم. موهامو عقب زدم و به صورتم دست کشیدم. با وجود پول زیادی که خرج جراحی پلاستیک کرده بودم زخم نسبتا طویل ولی کمرنگی از زیر چشمم تا تقریبا زیر گوشم بد نمایی میکرد. 

-نامجون بهم زنگ زد و گفت که برای تنظیم قرارداد ها بری شرکت. واقعا میخوای شرکت رو بهش بدی؟ 

با اخمی که همیشگی بود به طرفش برگشتم. 

-مجانی که نیست. دارم شرکتمو میفروشم. 

-ولی الان تو مرحله پیشرفته. تو میتونی بعدا ازش سود زیادی... 

با حرص داد زدم:

-اون شرکت منه و هر غلطی بخوام باهاش میکنم. 

جین که دیگه کاملا به رفتار من عادت کرده بود دستاشو زیر بغلش زد و به در دستشویی تکیه داد. 

-اون برگشته سئول! 

دستامو آهسته مشت کردم. خودمو مجبور کردم که حرف بزنم. 

-چرا؟ 

-مسلما برای پیدا کردن تو. 

پوزخندی زدم و نا محسوس خودمو به دیوار تکیه دادم. 

-بعد از یک ماه؟ مسخرست. حتما برای درسش اومده. 

-اون تازه هفته پیش از بیمارستان مرخص شد و برگشت بوسان. 

با ناخن پوست انگشت شستم رو کندم.

-چرا مثل موش خودتو قایم میکنی؟ خیلی راحت تو روش وایسا بگو که دیگه نمیخوای ببینیش! 

اون جین احمق چی میدونست که آرزوی من یکبار دیگه دیدن اونه. اینکه ایندفعه با چشمای بیناش بجای خیره شدن به گونه و پیشونیم به چشمام زل بزنه. من اگه یکبار دیگه اون لعنتیو ببینم با انتخابم گند میزنم به آیندم! من از احساساتم مطمئن نبودم. حس میکردم بخاطر گرایش اون پسر منم دچار تلقین و اشتباه شدم. نمیخواستم وقتی همه چی برام معلق بود حرکتی کنم. 

-من قایم نشدم ولی منتظرش هم نیستم. 

این دو دروغ رو به زبون آوردم و قبل ازینکه بتونه حرفی بزنه از دستشویی بیرون زدم. من یه پسر نوجوون هفده ساله با کلی احساسات در حال جوش و خروش نبودم. من از روابط قبلم به اندازه کافی کشیده بودم. باید عاقلانه رفتار میکردم. 

Blind Guy [Vkook|Yoonmin]Where stories live. Discover now