Part 7

4.2K 920 142
                                    

"تهیونگ"

-تهیونگ! توی اون شهر کوچیک چه نیازی به سه میلیون وون داری؟ مشکلی پیش اومده؟

به قطرات بارونی که به شیشه میخوردند خیره شدم.

-یعنی نمیتونم بدون توضیح دادن سه میلیون کوفتی از تو حساب شرکتم بردارم؟

صدای زمزمش با نامجون رو از پشت تلفن میشنیدم. کلافه پام رو روی زمین کوبیدم.

-فردا صبح توی حسابم باشه سوکجین!

و بعد بی توجه به صدا زدناش تماس رو قطع کردم. ازینکه به کسی جواب پس بدم متنفر بودم! تنها دلیلی که باعث شده بود کار و بار خودم رو مستقل با پدرم شروع کنم همین بود. استقلال و آقای خودم بودن. با شنیدن صدای زمزمه ی آشنایی سریع برگشتم.

-تهیونگ شی!

از کی پشت در اتاق ایستاده بود. اخم کردم.

-الان وقت ندارم.

به طرفش رفتم تا در رو از روش ببندم که دستش رو روی قفسه سینم گذاشت.

-فقط چند دقیقه. خواهش میکنم.

به دستاش نگاه کردم و از خودم جداش کردم. به چشمایی که میلرزید خیره شدم.

-بگو.

به کمک عصا داخل اتاق شد. بعد از چند ثانیه سکوت زمزمه کرد:

-به من کمک نکن.

با تعجب ابروهامو بهم نزدیک کردم و بهش خیره شدم.

-من فقط...میدونم میخوای پول عملمو بدی ولی...

نفس عمیقی کشید و ادامه داد:

- راستش نمیخوام تو کمکم کنی.

ناخواسته پوزخند زدم.

-چرا؟

زبونشو به لباش کشید.

-میشه توضیحی ندم؟...میدونی که آدم خجالتی ای نیستم. با اینحال تمام مدت دنبال کلمات میگشتم و این مکالمه ی لعنتی رو تمرین کردم. ولی حالا نمیتونم به زبونش بیارم.

اخم کردم. نمیتونستم تموم مدت توی کنجکاوی سر کنم. قدمی جلو رفتم. با شنیدن صدای پام ترسیده عقب رفت و نزدیک بود بیوفته که بازوش رو محکم گرفتم.

-جانگ کوک حرفتو کامل بزن.

بخاطر لبخند کوتاه و ناگهانی ای که به لبش اومد تعجب کردم.

-همیشه به این فکر میکردم چجوری، با چه لحنی اسممو صدا میکنی. فکر کنم خیلی خوش شانسم چون ایندفعه حتی ماسک هم نزدی!

این بچه همیشه یکاری میکرد که نتونم جوابی داشته باشم. قبل از اینکه بازوشو ول کنم با انگشتای لاغرش دستمو چسبید.

-بهت میگم...ولی...آه باشه بهت میگم. میشه یک جارو نشونم بدی تا بشینم؟

کنجکاو دستشو بطرف تختم کشوندم و خودمم کنارش نشستم.

Blind Guy [Vkook|Yoonmin]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang