05

246 65 16
                                    

فایلهایی که اون روز صبح، رافائل از طرف آقای بین برام آورده بود رو روی زمین پخش کردم و بهشون خیره شدم.
پنج روز از ملاقاتم با آقای بین گذشته بود و تو این مدت موفق شده بودیم کلی اطلاعات راجع به سوژه ها به دست بیاریم.
ایزی که پاهاش رو از لبه ی تخت آویزون کرده بود گفت:
+ یه بار همه ی اطلاعات رو به صورت خلاصه برام بگو.

پاهام رو دراز کردم و گفتم:
+ مگنس بین. بیست و نه ساله. اصالتا چینی، اما متولد امریکا. تنها پسر آزمادئوس بین. یه طراح و دیزاینر داخلی. سالهاس که با پدرش همکاری میکنه و دوتایی تونستن پروژه های فوق العاده بزرگ و موفقی رو با هم بسازن. فارغ التحصیل از بهترین
مدارس نیویورک و دانشگاه استونی بروک. با بهترین نمره ها! مسلط به زبانهای انگلیسی، چینی و اسپانیایی. کلا علاقه ی خاصی به طراحی داره. هر چی که باشه! مثلا اوقات فراغتش رو صرف همکاری با چند نفر از دوستاش در زمینه ی طراحی مد می
کنه. هر روز صبح برای پیاده روی و ورزش از خونه میزنه بیرون. به سلامتی و ظاهرش خیلی اهمیت میده. عاشق غذاهای دریاییه و نوشیدنی مورد علاقه ش، اسکاچه. سلقیه ش تو انتخاب نوشیدنی خوبه.

ایزی عکس مگنس رو از زمین برداشت و بهش خیره شد و گفت:
+ خیلی خوش تیپ و خوش قیافه س. ازش خوشم اومد.
+ اینجور که فهمیدم، آدم وفاداریه. بخاطر پول و شهرتش خیلی ها سعی کردن که خودشون رو بهش نزدیک کنن. اما به نامزدش خیانت نکرده. وگرنه تو رو میفرستادم جلو که از راه بدرش کنی.
+ حیف شد. بدم نمی اومد شانسمو باهاش امتحان کنم.
+ خیلی باهوشه. نمی تونیم بی گدار به آب بزنیم. باید یه نقشه ی درست و حسابی بچینیم.
+ در مورد دختره چی داری؟
+ کامیل برکورت. بیست و شش ساله. چینی. بخاطر نمرات فوق العاده ش، موفق شد که از دانشگاه استونی بروک بورسیه بگیره. همونجا با مگنس آشنا میشه. از اون زمان تا الان با همن. چند بار بهم زدن اما دوباره برگشتن به هم. ظاهرا دختره متوجه شده که صید بهتری گیرش نمیاد، نمیخواد هیچ جوره مگنس رو از دست بده. اونم عاشق مد و فشنه. در واقع کامیل بود که مگنس رو با دنیای مد آشنا کرد. چند سالی ب عنوان مدل فعالیت می کرده. اما با کمک های مالی مگنس موفق شد بالاخره خط تولید برند خودشو راه بندازه.
+ عکسشو داری؟
+ آره. همینجاهاس.

عکس رو پیدا کردم و دادم دستش. ایزی نگاهی به عکس انداخت و گفت:
+ خوشگله. اما به نظرم مگنس ازش قشنگتره. خوب... نقشه ت چیه؟
+ دارم روش فکر می کنم. پرونده ی جدی و سنگینیه. زمانمون هم کمه.

ایزی سرش رو تکون داد و به کاغهای پخش شده کف زمین چشم دوخت. در باز شد و جیس با عصبانیت وارد اتاق شد و شروع کرد به داد و فریاد کردن. پیرهنش رو از تنش خارج کرد و با شدت پرت کرد روی تخت. با خونسردی پرسیدم:
+ چته؟؟
+ لستر عوضی! پول میده انگار جون میده. مردیکه ی مفت خر! بهت گفتم بذار ببرمش جای دیگه!
+ کجا؟ کس دیگه ای رو سراغ داشتی؟
+ پیدا میکردم!
+ تا کی؟ مگه چقدر وقت داریم؟ جیم دوباره پیغام فرستاده که اگه پولشو ندیدم، آدماشو میفرسته سراغمون. لستر مطمئن ترین و سریعترین راهی بود که داشتیم.
+ حیوون عوضی!
+ پولا رو بده. امروز می رم پیش جیم.

Deceiving VeilsWhere stories live. Discover now