07

250 55 36
                                    

صبح روز بعد، به همراه مگنس و کامیل به سالن تمرین اختصاصی بین ها رفتیم. سالنی نسبتا بزرگ، با سقف بلند و آئینه های فراوون. طبق عادت همیشگی که وقتی وارد یه فضای جدید می شدم، شروع کردم به مقایسه ی سالن با خونه ی خودمون.
فکر کنم چهار یا پنج برابر خونه مون بود.
به سمت رختکن رفتیم تا لباسهامون رو عوض کنیم. پیراهن و شلوار مشکی و یک جفت کفش ورنی به همون رنگ پوشیدم. تیپ کلاسیک و معقول. اما مگنس و کامیل به زرق و برق، علاقه ی بیشتری داشتن. حتی رنگ بنفش لباسهاشون هم با هم ست بود. خود نماها!
وسط سالن ایستادیم و من شروع کردم به حرف زدن:
+ امروز تمرکزمون رو روی تانگو میذاریم. از قدمهای پایه شروع می کنیم. خانم کامیل، افتخار میدید؟

دستم رو به سمت کامیل دراز کردم و با لبخند جذابی که مخصوص خودم بود بهش چشم دوختم. کامیل هم لبخندی زد و دستش رو توی دستم گذاشت. کمی به سمت خودم کشیدمش و گفتم:
+ هر دوتون دقت کنید. اول از همه، باید بدونید که هر دست رو دقیقا کجا باید قرار بدید. مگنس، دست راستم رو می بینی؟ دست مرد باید پشت زن، قرار بگیره. دقت کن؛ گفتم پشت، نگفتم کمر! این اشتباهیه که خیلی ها انجام میدن. دست رو از زیر
بغل رد می کنیم. می بینی؟

مگنس خودش رو خم کرد تا بتونه بهتر ببینه. بعد سرش رو به نشونه ی تائید تکون داد و منتظر بقیه ی صحبتهام شد. ادامه دادم:
+ و دست زن! کامیل، دست چپت رو مماس با دست راست من قرار بده و بازوم رو بگیر... آفرین. عالیه. حالا دست مقابل باید در امتداد خط بدن قرار بگیره. باید زاویه ی مناسب رو حفظ کنیم. دست نباید خیلی خم باشه، خیلی هم نباید صاف و کشیده باشه. الان این زاویه مناسبه. موقعیت دستها رو متوجه شدین؟

هر دوشون لبخندی زدن و سرشون رو تکون دادن.

+ بسیار خوب. در مورد قدمها. برای شروع، پای مرد تقریبا به اندازه ی عرض شونه باز میشه و پای راست زن دقیقا وسط پاهای مرد قرار می گیره. پای چپ زن کمی عقب، و مقابل پای راست مرد می مونه. کامیل، پای چپت رو یه کم ببر عقبتر... خوبه. حالا همزمان با من، یه قدم بیا جلو. باشه؟ شروع می کنیم.

یک قدم عقب رفتم و کامیل هم همزمان با من شروع کرد به قدم برداشتن. حرکت اول که موفقیت آمیز بود.
+ خیلی خوبه. حالا تعداد قدمهای بیشتر. هفت تا قدم بیا جلو، بعد به همون تعداد برگرد عقب. جای دستهات رو هم تغییر نده. سه، دو، یک. شروع کن.
هنوز قدم چهارم رو برنداشته بودیم که درد وحشتناکی رو روی پنجه ی پام حس کردم.
پاشنه ی تیز و سوزنی کفش کامیل روی پنجه ی پام قرار گرفته بود و تمام وزنش رو به همون نقطه ی کوچیک وارد می کرد. خوشبختانه قبل از اینکه حرف رکیکی از دهنم بیرون بیاد، جلوی خودمو گرفتم! کامیل فورا پاش رو عقب کشید و گفت:
+ اوه... معذرت میخوام! شما حالتون خوبه؟

حالم خوبه؟ پام سوراخ شد زنیکه ی هرزه! لبخندی زودکی زدم و گفتم:
+ چیزی نیست. توی آموزشها زیاد از این اتفاقات پیش میاد. از اول شروع می کنیم.

Deceiving VeilsWhere stories live. Discover now