پانزده

1.1K 157 123
                                    

بهتر است برای چیزی كه هستی،مورد نفرت باشی تا اینكه برای چیزی كه نیستی محبوب باشی!

- آندره ژید -
_______________________________
ميشا نگاهي به آريل و جنسن كه اونطرف هواپيما نشسته بودن انداخت و دوباره از پنجره به بيرون نگاه كرد.

اونا سه ساعت بود كه توي يه هواپيماي شخصي،براي يه پنل از ونكوور به تورنتو ميرفتن.

اما اين فقط يه پنل ويژه بود و پنل هاي اصلي از سه هفته ديگه شروع ميشدن.

و به خاطر همين هم،ناتر به جنسن و جرد گفته بود با پارتنر هاشون به اين سفر برن تا يه جورايي به تعطيلات هم رفته باشن.

و چهار ساعت و نيم پرواز با آريل؟

محشر بود مگه نه؟

صداي مهماندار باعث شد ميشا نگاهش رو از پنجره بگيره:آقاي كالينز؟چيزي نياز داريد؟

ميشا دهنش رو باز كرد تا بگه نه اما دوباره چشمش به جنسن و آريل خورد كه داشتن همديگرو ميبوسيدن.

دهنش رو بست و به مهماندار نگاه كرد.

ديگه نميتونست اين وضعيت رو تحمل كنه.

سرش رو تكون داد:مشروب...!يه عالمه مشروبِ قوي.نميخوام تا يك ساعت و نيم ديگه دستم خالي بمونه باشه؟
بعد لبخند بزرگي زد.

دختر كمي ابروهاش رو داد بالا و از درخواست يهويي ميشا جا خورد.اما سرش رو تكون داد:همين الان آقاي كالينز.

ميشا نفس عميقي كشيد و دوباره به پنجره نگاه كرد.

صداي خنده هاي ريز ريز آريل و گاهي اوقات هم جنسن،ميومد.

-اوه...جنسن نكن...قلقلكم مياد...
آريل با خنده گفت.

ميشا گلوش رو صاف كرد و سعي به صداشون توجهي نكنه.

هدفوني كه رو به رو اش آويزون شده بود رو برداشت و بعد از انتخاب يه آهنگ راك پر سر و صدا اون رو گذاشت روي گوشش.

دختر با يه ليوان ويسكي پر از يخ برگشت.

ميشا ليوان رو ازش گرفت و يه نفس همش رو سر كشيد.

بعد،قبل از اينكه دختر برگرده،ليوان رو گرفت سمتش:يخش رو كمتر كن و اين بار تا نصفه پرش كن.

دختر ليوان رو گرفت و رفت.

جرد و جِنيو كه روي صندلي هاي موازي صندلي ميشا نشسته بودن به هم نگاهي انداختن.

-اون...خوبه؟اين چند وقت يه كم عجيب به نظر ميومد.
جِنيو گفت.

جرد سرش رو تكون داد و با اخم ريزي به جنسن نگاه كرد:آره...خوبه.

"the star of my heart"[cockles]Where stories live. Discover now