همیشه اندکی دیوانگی در عشق هست اما همیشه اندکی منطق هم در دیوانگی هست!
- فریدریش نیچه -
________________________________جرد به خودش تو آيينه نگاه كرد و براي چندمين بار يقه صاف كت اش رو مرتب كرد:خوبه؟
جنسن خنديد و سرش رو تكون داد:عاليه جرد...لازم نيست نگران چيزي باشي.همه چي بدون اشكال پيش ميره.
جرد برگشت سمت جنسن و لبخند زد:ممنون.
بعد رو به روي جنسن نشست:هي...خودت چطوري؟
جنسن سرش رو تكون داد:نه نه نه.امشب درباره توئه نه من.باشه؟
جرد خنديد:انگار نه انگار كه ميخواي امشب از آريل خواستگاري كني.
جنسن هم خنده آرومي كرد:باور كن اگه ميتونستم هيچ وقت انجامش نميدادم.
جرد سرش رو تكون داد:ميدونم.
صداي در اومد و ميشا وارد شد.
جرد بهش نگاه كرد:ساقدوشي كه دير ميرسه!
ميشا با كلافگي سرش رو تكون داد:ببخشيد دير شد.تا همين يك ساعت پيش داشتم وسايلم رو ميبستم.
جرد از جاش بلند شد و لبخند زد:عيبي نداره مرد.
ميشا لبخند زد و رفت سمت جرد:واو تو رو نگاه كن.
بعد بغلش كرد.جرد هم ميشا رو بغل كرد.
وقتي از هم جدا شدن ميشا به جنسن نگاه كرد و لبخند كمرنگي زد:هي...جنسن.
جنسن از جاش بلند شد:هي.
بعد به جرد نگاه كرد:خب...اگه مشكلي نيست،من برم؟
جرد سرش رو تكون داد:آره...ممنون مرد.
جنسن سرش رو تكون داد و بدون اينكه به ميشا نگاه بكنه از در بيرون رفت.
ميشا با نااميدي آهي كشيد و به جرد نگاه كرد:از وقتي بهش گفتم ميخوام برم جواب مسيج هام رو نميده.
جرد برگشت سمت آيينه و كراواتش رو صاف كرد:مگه...بهش مسيج ميدادي؟
ميشا سرش رو تكون داد:چرا ندم؟
جرد دوباره برگشت سمت ميشا:خب...شما بهم زديد درسته؟
ميشا سرش رو به علامت مثبت تكون داد:آره...ولي نه با شرايط خوب.وقتي از خونه اش رفتم ناراحت بود...دو تامون بوديم.فقط ميخواستم ببينم چطوره.
جرد گفت:خب...الان كه اينجاست.
ميشا تك خنده ايي كرد:آره!حتي بهم نگاه هم نكرد.
جرد شونه اش رو انداخت بالا و چيزي نگفت.
ميشا با تعجب خنديد:فكر كردم الان يه سخنراني طولاني درباره اينكه بايد برم و باهاش حرف بزنم بهم تحويل ميدي.
YOU ARE READING
"the star of my heart"[cockles]
Fanfictionخوب گوش هات رو باز كن و ببين بهت چي ميگم...ميدوني معني اين قرارداد چيه؟معنيش اينه كه من تو رو خريدم،من صاحب تو ام...حالا تو هم بهتره به حرف صاحبت ات گوش كني،چون كالينز،تو هنوز عصبانيت منو نديدي! ______________________________________ فن سريال سوپرنچ...