بيست و شش

965 138 87
                                    

بوسه، ترفند عاشقانه طبیعت است برای قطع کردن کلام،هنگامی که کلمات بیهوده هستند.

- اینگرید برگمن -

ببينيد كي اينجاستتتتت
نويسنده مورد علاقه توووون😂
با خستگي نشسته آپ كرده بيايد بوسش كنيد عمو ببينه😌

پ.ن:بابت غلط املايي هاي احتمالي معذرت ميخوام.❤️
______________________________
صداي شكسته شدن ظرف از توي آشپزخونه اومد.

جنسن با كلافگي به ماتيلدا نگاه كرد:چرا انقدر لجبازي ميكنه؟

ماتيلدا با ناراحتي سرش رو تكون داد:اون هميشه اينطور بوده.

دوباره صداي شكسته شدن چيزي اومد.

جنسن گفت:خيله خب بسه.بايد برم اونجا و مطمئن شم جاييشو نميبُره.

جنسن رفت توي آشپزخونه و ديد ميشا روي زمين نشسته و به يه كابينت تكيه داده.

خرده هاي دو تا فنجون چيني هم روي زمينه.

-ميشا...؟
جنسن به آرومي ميشا رو صدا زد.

ميشا چشماش بسته بود و انگار نميخواست با صداي جنسن هم بازشون كنه.

-برو بيرون جنسن...گفتم كه ميخوام خودم انجامش بدم.
ميشا به آرومي گفت.

-آره...اما...شايد بتونم يه كم بهت كمك كنم؟
جنسن گفت.

ميشا دستش رو گرفت به موهاش و سرش رو انداخت پايين:مثل چهار ساله ها شدم...حتي نميتونم قهوه لعنتيمو بريزم.

جنسن رفت سمتش و كنارش زانو زد:ميشا...عزيزم فقط دو هفته گذشته باشه؟دكتر گفت كه احتمال برگشت بينايي ات ٩٩ درصده و اين...خيليه!

ميشا چيزي نگفت و سرش همچنان پايين بود.

-فكر كنم...فقط به استراحت نياز دارم.
ميشا گفت و از جاش بلند شد.

جنسن دستش رو گرفت:خيله خب...بذار تا اتاقت ببرمت.

ميشا دستش رو با شدت كشيد:نه جنسن!بس كن!
با كلافگي گفت و در حالي كه سعي ميكرد به جايي برخورد نكنه از آشپزخونه بيرون رفت.

ماتيلدا اومد توي آشپزخونه و وقتي شيشه هاي روي زمين رو ديد با جارو دستي و خاك انداز مشغول پاك كردنشون از روي زمين شد.

جنسن به كابينت تكيه داد و بي هدف به زمين خيره شد:من جداً براش نگرانم...اون...خيلي نا اميد شده.

"the star of my heart"[cockles]Where stories live. Discover now