بيست

901 124 127
                                    

بهتر است عاشق شویم و شکست بخوریم تا اینکه هرگز طعم عشق را نچشیده باشیم!

- ارنست همینگوی -
_______________________________
ميشا در زد.

صداي ناتر اومد:بيا تو.

ميشا در رو باز كرد و وارد شد.

ناتر لبخند بزرگي زد:ميشا!خوشحالم كه اينجايي...بشين.چيزي نياز داري برات بيارن؟

ميشا باور نميكرد اون مرد چقدر راحت باهاش گرم ميگيره بعد از كارايي كه با جنسن و ميشا كرد.

ميشا سرش رو تكون داد و نشست روي صندلي:من خوبم ممنون.

ناتر سرش رو تكون داد:خيله خب.

بعد ادامه داد:اوضاع چطوره؟همه چي با جنسن رو به راهه؟

ميشا نيشخند عصبي زد:اوه...آره همه چي خوبه.

ناتر هم لبخند زد:چه عالي.و اوه...اميدوارم تمام اين قضيه خواستگاري و اينها اذيتتون نكرده باشه...خودت كه ميدوني،همش براي دوربين هاست.

ميشا سرش رو به علامت منفي تكون داد:نه...متوجه ام!

اون ميدونست كه ناتر فقط ميخواد روي مغز ميشا كار كنه.

ميشا جلوش رو ميگرفت اگه موقعيتش متفاوت بود اما ميخواست بذاره ناتر براي آخرين بار از زجر دادن ميشا لذت ببره.چون بعد از امروز ديگه نميتونست.

ناتر لبخند زد:خب ميشا...فكر كنم حدس ميزني كه امروز براي چي اومدي اينجا؟

ميشا هم لبخند زد:آه...فكر كنم.قرار داد فصل شش؟

ناتر سرش رو تكون داد:دقيقا!

از جاش بلند شد و رفت سمت يكي از كشوهاش و بازش كرد:يه قرار داد يك ساله براي فصل شش...مثل هر سال.

-فكر ميكردم قرار نيست اين فصل ساخته بشه؟
ميشا گفت.

ناتر كه داشت توي پوشه هاش دنبال قرارداد ميگشت،جواب داد:اوه...وقتي پول توش باشه ميشاي عزيز هر چيزي اتفاق مي افته.

ميشا تك خنده ايي كرد:درسته.

-آها!
ناتر گفت و بالاخره قرارداد رو پيدا كرد.

اون رو از توي كشو بيرون آورد و با يه خودكار گذاشت جلوي ميشا.

ميشا قرارداد رو به خودش نزديك كرد و به ناتر نگاه كرد:كجا ها رو بايد امضا بكنم؟

ناتر دستش رو گذاشت روي دو تا نقطه از كاغذ:اينجا و اينجا.

ميشا سرش رو تكون داد و دستش رو روي برگه خم كرد.

ناتر هم نشست روي صندليش.

ميشا دستش رو روي كاغذ حركت داد و بعد از تموم شدن نوشتنش،برگه رو هل داد سمت ناتر.

"the star of my heart"[cockles]Où les histoires vivent. Découvrez maintenant