من از خوشبختیهای این جهان بهرهمند گردیدهام زیرا در زندگی عاشق شدهام.
- ویلیام شکسپیر -
_____________________________"دو سال بعد"
ميشا چوب بيسبالش رو روي شونه اش گذاشت و به خودش توي آيينه نگاهي انداخت.
چشمش به عكسي افتاد كه روي ميز آيينه خودنمايي ميكرد.
عكس خودش،جرد و جنسن توي صحنه سوپرنچرال.
با خودش فكر كرد:واقعا دو سال گذشت؟
هنوز باورش سخت بود.
بعد از همه مشكلاتي كه داشتن،ميشه گفت الان آزاد بودن.
البته نزديك چند ماه ناتر و آدم هاش مرتب اون دو نفر رو تهديد ميكردن و ميگفتن اگه به سريال برنگردن براشون گرون تموم ميشه اما ميشا و جنسن كوتاه نيومدن.
اونا ديگه نميخواستن چيزايي كه كشيدن رو دوباره تحمل كنن.
و دن.
ميشا از شبي كه جنسن اونو كتك زده بود ديگه نديدش تا چند روز پيش كه اتفاقي تو يه كافه بهش برخورد.
ميشا جلو نرفت.
اما از دور هم معلوم بود كه اون خوب به نظر ميومد.
دستش دور كمر يه پسر بود و مشخص بود كه با هم خوشحالن.
ميشا هم خوشحال بود كه دن حالا بهتره.
حالا بعد دو سال اينجان.
يك سال و نيمه كه دارن توي نيويورك زندگي ميكنن و مثل يه زوج عادي دارن براي هالووين حاضر ميشن.
خبري از دراما و دعوا نيست.
خبري از توييت ها و پست هاي خارج از اختيارشون نيست.
ديگه مشروب خوردن هاي عصبي وجود نداره.
حالا زندگيشون آرومه.
زماني بود كه ميشا فكر ميكرد معروفيت ميخواد.
فن هايي كه دورش رو شلوغ ميكنن و مدام توي گوشش اسمش رو جيغ بكشن.
اما ميشا فهميد كه چيزي كه فكر ميكرد دوست داره فقط براي اين بود كه تنهايي كه داره رو پر كنه.
YOU ARE READING
"the star of my heart"[cockles]
Fanfictionخوب گوش هات رو باز كن و ببين بهت چي ميگم...ميدوني معني اين قرارداد چيه؟معنيش اينه كه من تو رو خريدم،من صاحب تو ام...حالا تو هم بهتره به حرف صاحبت ات گوش كني،چون كالينز،تو هنوز عصبانيت منو نديدي! ______________________________________ فن سريال سوپرنچ...