خب این منم شیاعو ژان ، یه مرد گنده ۲۷ ساله که همین امروز از کارش اخراج شده و به خاطر خوش شانسی خیلی خیلی زیادم از خونه قبلی هم بیرون
شدم!همیشه میگن بعد سختی خوشبختیه پس با این حساب من تا کمتر از یک سال دیگه باید یه بنز اخرین مدل قرمز داشته باشم یا حداقلش یک کمپانی بزرگ مد و لباس!
این روزا واقعا پیدا کردن خونه سخته مخصوصا برای من که کارمو از دست دادم و یه اوتاکو مریضم به حساب میام.
خلاصش کنم از ۲۴ ساعت روز ۲ ساعت دنبال پیدا کردن شغل و خونم ۱۲ ساعت خوابم و بقیشو یا دارم انیمه میبینم یا فن فیک میخونم . میگید کجا؟ تو ماشینم تو پارک تو کوچه تو صف حراجی هر جایی که بشه!
حرف زدن با تماشاچی های تو ذهنمو تموم کردم و به املاکی رو به روم نگاه کردم این دیگه اخرین
شانسه!با ورودم مرد بد اخلاق سیبیل کلفتی رو دیدم که به نظر میرسید صاحب املاکه هرچند که با نگاهش داشت میگفت جووووننن بیا بخورمت.
از این نگاه ها زیاد دیدم به هر حال به خاطر هیکل لاغرم و پوست سفیدم پسرای زیادی بهم جذب میشن هرچند که نمیدونن این هیکل لاغر به خاطر اینه که ۹۰ درصد مواقع یادم میره غذا بخورم و این پوست سفید به خاطر خونه نشینیمه. الان فکر کنم فهمیدید که چرا شغلمو از دست دادم نه؟
با شنیدن صدای "مرد سبیل کلفت املاکی" فهمیدم که دوباره حواسم به حرف زدن با تماشاچی های
خیالی پرت شده بود.+میتونم کمکت کنم؟
خودمو جمع و جور کردم و گفتم که یه خونه کوچک میخوام مهم نیست کجا یا چی باشه فقط سقف و دستشویی داشته باشه بدون موش و سوسک..
مرد املاکی سبیل کلفت که الان به مرد هیز سبیل کلفت تبدیل شده بود نگاهی به سر تا پام کرد و گفت : فقط یه مورد دارم یه خونه یک طبقست نسبتا مناسبه ولی یه هم خونه هم داری.
با شنیدن قیمت بدون معطلی پول رو پرداخت کردم و بدون خداحافظی از اون لواط خونه اومدم بیرون.
شاید بگید خیلی بزرگش کردم ولی اگه جای من بودید و موقع امضا کردن قرار داد یکی از فاصله ۳۰ سانتی به شلوارتون زل بزنه قطعا احساس نا امنی میکردید.
طولی نکشید که به خونه ای که میگفت رسیدم یه خونه اجری قهوه ای مشکی با یه دودکش زنگ زده و چمن های زرد. نفسمو جمع کردم و بعد از طی کردن راه ماشین رو حیاط به در رسیدم و زنگ رو زدم
+کیههه؟
-من هستم هم خونه جدیدتون !سعی کردم خیلی مودب و خفن به نظر برسم ولی صدای پشت در بیشتر شبیه صدای یک جنازه متحرک بود تا ادم حتی نمیتونستم تشخیص بدم که طرف زنه یا مرد.
ولی با باز شدن در همه چیز برام معنا پیدا کرد یه پیرزن تقریبا ۸۰ ساله که یه لباس زرد با گل های صورتی جیغ تنش بود و به خوبی میشه سینه هایی که تا شکمش اویزون شده بودن رو دید.
خیلی خب اعتراف میکنم فقط برای ۱ لحظه فقط برای ۱ لحظه تصور کردم که من و این پیرزن تو یه تختیم...
+من هم خونه نمیخواستم اشتباه اومدییی!
پیرزن اینو با لحن مزخرفی گفت که باعث شد کج شدن دندون مصنوعیشو تو دهنش ببینم یکم طول کشید تا بفهمم که من اشتباهی به جای پلاک 66 به پلاک 99 رفته بودم .
سریع معذرت خواستم و دمم رو گزاشتم رو کولم و در رفتم.
بالاخره به پلاک 66 رسیدم و باید بگم واقعا جایی نبود که توقع داشتم یک خونه ویلایی نقلی با دیوار های سفید و سقف ابی کمرنگ و یک حیاط خیلی کوچک که توش گل های رز کاشته شده بود.
الان تنها مشکلم هم خونه ای بود که انتظارمو میکشید میتونم قسم بخورم که احتمالا یه پیرمرد چاق ۹۰ ساله گی هست یا اگه با منطق فن فیکی که دیشب خوندم پیش برم یه پسر خفن خوشگل با کلاسه.
و من فقط دعا میکنم که هیچکدوم از این دوتا نباشه چون در هر صورت اون باسن منه که به فنا میره!
با زدن زنگ خونه چند قدم از در فاصله گرفتم و خونم رو تو کاشی های دیوار برسی کردم تا خوب به نظر برسم.
+الان میاممم!
از صدای تو خونه معلوم بود که یک پسر جوون اینو گفته ولی نکنه اون از همون تیپ پیرمرد های خوش صدایی باشه که پشت تلفن مخ میزنن؟!
نفسمو تو سینه حبس کردم و منتظر شدم تا هم خونه "فوق العاده" جدیدم در رو باز کنه.
+شما؟
-هم خونه جدیدتون هستم.
پسر خوش تیپی بود قیافه نسبتا تخسی داشت و لبخند کجی زده بود .
باید اعتراف کنم که واقعا خوشحالم که عین فن فیک هایی که خوندم تازه حموم نکرده و لخت در رو روم باز نکرده بود.+من وانگ ییبو هستم خوشبختم.
سرمو تکون دادم : شیاعو ژان هستم ، همچنین.
ییبو کمی جا به جا شد تا من بتونم وارد خونه بشم .
واقعا فوق العاده بود تمیز ترین خونه ای که به عمرم دیدم میتونم شرط ببندم این پسر با زبونش همه جا رو برق انداخته!
+میتونی ییبو صدام کنی ۲۱ سالمه تو چی؟
-ژان ۲۷ سالمه.
ییبو سرشو تکون داد.
خدای من ۲۱ سالشه ! پس در صورت بروز هرگونه اتفاقی من تاپم مگه نه؟ تازه به نظر میرسه ۲ یا ۳ سانت ازم کوتاه تره! مگه این معیار های باتم بودن نیست؟
ییبو اتاقمو بهم نشون داد و راهنماییم کرد واقعا خیلی شانس اورده بودن که با اون پول کم همچین خونه ای نصیبم شده اونم از اون املاکی!
فکر کنم تا حالا به این فکر کردید که چرا همش نگران جون ناحیه تحتانی بدنمم و باید بگم از اثرات فن فیکه!
اره اینجا یه فن فیک دارک نیست و منم اون باتمی نیستم که تو بچگی بهش تجاوز شده این فقط زندگی سگی منه!
YOU ARE READING
[DOGGY LIFE !!!]
Fanfiction-خدای من این یک فن فیک لعنتی نیست این زندگی واقعی منه! به دنیای ذهن شیاعو ژان خوش آمدید جایی که اون ماجراهای زندگیشو به متفاوت ترین شکل ممکن بیان میکنه ! یه فن فیک فوق طنز از کاپل ییژان ^^ امیدوارم خوشتون بیاد.