→part( ˙꒳​˙ )Four←

2.3K 482 212
                                    

+به چه دلیل فاکی ای؟

-ها؟

+به چه دلیل فاکی ای اومدی تو تخت من بخوابی؟

ییبو پشت به من چرخید و گفت : فقط میخوام با هم خونه جدیدم بیشتر اشنا شم.

+و فکر نمیکنی این برای اشنایی یکم زیادیه؟

-به خاطر باتموبیات میگی؟

+نه به خاطر اینکه فقط میخوام به شب لعنتی رو راحت بخوابم!

-تو این همه شب میتونی راحت بخوابی فقط همین یه شبه دیگه.

چشمامو چرخوندم
+ببینم تو هنوز نفهمیدی که موقع خواب صدای خرس قطبی از خودت تولید میکنی؟

ییبو هینی کشید : از کجا بفهمم وقتی خودم خوابیدم؟

+من میرم تو حال بخوابم.

بلند شدم تا بالشمو بردارم که یهو ییبو گفت : نه نرووو اگه تو بری شمعدونی ها دق میکننننن

+بگیر بکپ بابا

لگدی بهش زدم و به سمت حال خیز برداشتم . اخرش یا این پسر منو میکشه یا من اونو میکشم.

این دیگه چه کوفیته؟

با حس کردن سنگینی که یه خرس گنده روم از خواب بیدار شدم و با دیدن ییبو چشمام گرد شد.

اره اره قبول دارم واقعا خوشگل بود با اون موهای قهوه ای و چشمای گوگولیش که بسته بودن خیلی ناز شده بود ولی تنها کاری که از دستم بر می اومد پرت کردنش رو زمین بود.

ییبو با ترس از خواب پرید و بلافاصله فریاد کشید.
-چتههههه؟

بالش رو پرت کردم تو صورتش : مردیکه گوز چرا رو من خوابیده بودی کل بدنم درد گرفته.

ییبو صداشو پایین تر اورد : بعضی وقتا تو خواب راه میرم.

+دیگه چی؟ فردا پس فردا که تو خواب کردیمم میخوای همینو بگی؟

قبول دارم اره خیلی بیشرمانه اینو گفتم ولی جواب ییبو صد برابر بیشرمانه تر بود.

-صبر کن ببینم یعنی تو به اینجور چیزا اونم در مورد من فکر میکنی؟ نکنه دلت میخواد؟

صدامو خشک کردم و سعی کردم با لحن لان وانگجی حرف بزنم : بی حیا

ییبو چشماشو تو حدقه چرخوند و بحث رو عوض کرد : امروز باید دنبال کار بگردیم.

سرمو تکون دادم و گفتم : چند تا کمپانی میشناسم با توجه با چهرت مدل خفنی براشون میشی.

-پس خودت چی؟

پس خودم چی؟ الان قاعدتا نباید میگفت تو هم خیلی خوشگلی و میتونی مدل شی؟

+صورت زیبای من در حد کمپانی های چین نیست.

-چقدر از خود مچکر.

+مگه نیستم؟

سعی کردم با حالت عصبی ای به ییبو نگاه کنم تا حساب کار دستش بیاد و واقعا هم موفق بودم.

[DOGGY LIFE !!!]Where stories live. Discover now