در حالی که محو مو داعو زو شی بودم و مشت مشت پاپ کورن بر میداشتم ، نشستن ییبو رو کنارم حس کردم.
-منم عاشق این دونگهوام.
با ذوق نگاهش کردم و حرفشو ادامه دادم : منممم خیلی با وی یینگ حس همزاد پنداری میکنم.
ییبو سرشو تکون داد و به تی وی خیره شد.
+مردیکه یبس
-عمته
"صدای فلوت وی یینگ باعث شد همه جنازه های اطراف به سمت ون چائوی لعنتی میمون زشت بد ترکیب عقده ای حمله کنن که باعث شد ذوق کنم.
+دمش گرممممممم
-خیلی غیر انسانیه
+ببینم تو لان ژان تو دنیای واقعی نیستی؟
"جیانگ چنگ هی به وی یینگ اشاره میکرد و میگفت وای یعنی اون کی میتونه باشه و با هر بار گفتن این جمله من پشت سرش داد میزدم داداشته لعنتییییی و رو به لان ژانی که پشت صفحه تی وی با نگاه پرسش برانگیز به وی یینگ نگاه میکرد داد زدم : زنته لعنتی زنتهههه
-نور کمه نمیبیننش
ییبو سعی کرد مزه بپرونه ولی واقعا ریده بود.
"وی یینگ شروع کرد به حرف زدن و تیکه پروندن به ون چائو بعد از اینکه یه خوبی به فاک دادش به جیانگ چنگ و لان ژان نگاه کرد.
-مردیکه چشه؟
+ها؟
-وی یینگو میگم هی داره میرینه به وانگجی
+خب حقم داره بعد این همه مدت سرویس شدن برگشته بعد اقا داره براش قوانین گوسو بخش "از تعالیم شیطانی دوری کنید" رو میخونه.
ییبو نچی کرد و دوباره ساکت شد."وی ووشیاننن!
با فریاد زدن لان ژان شروع کردم به تشویق : ببوسشششش ببوسششش حداقل بغلش کن!
ولی با خارج شدن وانگجی از کادر هوف عصبی ای کشیدم
+مردیکه یبس
ییبو هومی کرد
+ببینم نمیخوای بری برای نقش وانگجی ای چیزی تست بدی؟ قطعا قبول میشی.
-فقط امروز رو مود نیستم همین
اگه الان این یه فن فیک بود باید از جزییات عاشقانه نشستن دو نفر روی مبل و با هم فیلم دیدن میگفتم ولی من یه اوتاکوی لعنتیم و الان تنها چیزی که برام مهمه دوست پسر انیمه ایمه که تو قسمت بعدی انتظارمو میکشه.
-تو رو لان ژان کراش داری؟
+ببخشید ولی تو حرف هایی که تو دلم میزنم رو میشنوی؟
-راستش تو اونا رو خیلی بلند گفتی
+فاک می واقعا؟
-اره انگار داشتی با کلی ادم در مورد زندگیت حرف میزدی
YOU ARE READING
[DOGGY LIFE !!!]
Fanfiction-خدای من این یک فن فیک لعنتی نیست این زندگی واقعی منه! به دنیای ذهن شیاعو ژان خوش آمدید جایی که اون ماجراهای زندگیشو به متفاوت ترین شکل ممکن بیان میکنه ! یه فن فیک فوق طنز از کاپل ییژان ^^ امیدوارم خوشتون بیاد.