→part( ˙꒳​˙ )Sixteen←

1.8K 356 122
                                    

ییبو کنار یه مغازه گلفروشی ایستاد.
+صبر کن اینجا نورش خیلی خوبه باید چند تا سلفی بگیرم.

اگه میدونستم ارایش کردنش باعث میشه هر ۵ متر یه بار وایسه و از خودش عکس بگیره هیچوقت به این میتینگ دعوتش نمیکردم. هیچوقت!

با بی حوصلگی پرسیدم : تموم شد؟
ییبو سرشو تکون داد و کنار من راه افتاد.
+ژان گه گه ، نظرت چیه که این داداش جذابت بره و چند تا دختر مخ کنه؟

ازتون خواهش میکنم اگه وجود دارید و صدامو میشنوید به ییبو بگید که من دوست پسرشم خواهش میکنم.
-نه داداش با این وضع ارایشت باید تو گی بار برای مردای ۴۰ ساله رقص میله بری.

ییبو پوفی کشید : اون کافه لعنتی کجاست؟
-باید تو همین خیابون باشه
سرمو چرخوندم تا پیداش کنم.
-باورم نمیشه که به خاطر سلفی گرفتنت کل این راه رو پیاده اومدیم
ییبو غرغر ریزی کرد و بعد با دست نقطه ای رو نشونه گرفت : اون نیست؟
-آرهه خودشههه

از خوشحالی نزدیک بود جیغ بکشم بالاخره بعد نیم ساعت پیاده روی میتونم بشینم باورتون میشه؟

کافه به اتاق های مختلف تقسیم شده بود . شماره اتاقی که ما باید بهش میرفتیم v13 بود .
و اره ! به به چه خوش شانسی فوق العاده ای

در اتاق رو هل دادم و گذاشتم ییبو پشت سرم وارد بشه .
اره من اصلا جنتلمن نیستم.

یه میز مربعی سفید وسط اتاق بود و یه کاناپه U شکل اطرافشو گرفته بود.
در همون لحظه اول شایا به استقبالمون اومد.
× وی ژان ! منتظرت بودیم
لبخند محبت آمیزی زدم و با دستم به ییبو اشاره کردم : منم همینطور ، اینم پارتنرمه . وانگ ییبو.

شایا نگاه کنجکاوی به ییبو انداخت : ببینم این همونی نیست که پشت شیشه مغازه مانگا فروشی مثل شیطان خالص به ما نگاه میکرد؟

خب حتی تصور اینکه ییبو به شیشه یه مغازه به چسبه و با حسودی و عصبانیت به من نگاه کنه میتونه منو از خنده بکشه .
هرچند که در جواب شایا فقط یه لبخند ملیح تحویل دادم.

×هی این چرا خشکش زده؟
به طرف ییبو چرخیدم و به قیافه مبهوتش خیره شدم.
داشت به چیزی نگاه میکرد؟ رد نگاهش رو گرفتم و دقیقا همون لحظه بود که از خدا خواستم من یکی از مجسمه های تزیینی اتاق باشم.

فکر میکنم ارزوی ییبو هم همین بود . به هر حال اون نقش مجسمه بودن رو از من بهتره بازی میکرد .

شایا خندید : میدونستم که توقع ندارید یه خواننده مشهور تو جمع ما باشه!
ییبو به حالت عادیش برگشت : خواننده مشهور؟ تو به این مادر فاکر میگی خواننده مشهور؟

ایدن از جاش بلند شد : ییبو تو الان به مادر خودتم توهین کردی
ییبو ناله کرد.

شایا نزدیک بود جیغ بزنه : شما دوتا برادرید؟
ایدن اعتراض کرد : من بچه اولم و هیچوقت نخواستم بابام بکنه توش تا این مردیکه خر به دنیا بیاد!
ییبو غرید : فکر کردی از اینکه بدون خواسته خودم از واژن یکی پرت شدم بیرون خیلی خوشحالم؟!

[DOGGY LIFE !!!]Where stories live. Discover now