‌→part( ‾́ ◡ ‾́ )Twenty-five ←

2.2K 383 235
                                    

[سخنان گهربار]
قبل از شروع این پارت
حتما ! حتما حتما حتما نوت اخر پارتو بخونید
امیدوارم از این پارت لذت ببرید و باهاش بخندید
(امضا ، نویسنده طفلک ㅠㅠ)




[اون صدا ... سرمو بالاوردم و بهش نگاه کردم اما اون .. چرا انقدر نگرانه ؟ اون داره گریه میکنه یا این یه شوخیه؟]

صدام خفه شده بود به آرومی اسمشو صدا زدم .

ییبو جوری که انگار به خودش اومده باشه کمی جا به جا شد و بعد به ارومی گونه هاشو پاک کرد .
چند بار تلاش کرد تا حرف بزنه اما انگار یه چیزی جلوشو میگرفت و دوباره لب هاش از حرکت می ایستادند و اونها رو محکم تر از قبل میبست.

نفس عمیقی کشیدم : تو ... تو واقعا ..؟

لحنم باعث شد یه لحظه از خودم بپرسم اینجا کجاست ؟ یه کی درامای لعنتی اون هم سر قسمت اخر ؟

اون با دستش کمی گلوشو ماساژ داد . یه جور واکنش سطحی برای شروع به صحبت کردن.

-به عمرم انقدر تحت فشار نبودم

بلافاصله بعد از تموم شدن حرفش دهنشو محکم بست و برای چند لحظه ثابت موند .

-من نمیخواستم که...

ییبو چشم هاشو محکم بست ، سرشو به پایین خم کرد.
صدایی مثل هق هق از خودش در اورد که باعث میشد بدنش هم زمان با اون تکون بخوره

این صدای گریست یا ... داره به من میخنده ؟
صبر کن ، اون واقعا داره میخنده ؟

کم کم از اون صدای هق هق کاسته شد و سرشو بالا اورد و دوباره گونه های اشکیشو پاک کرد .

+نمیتونم .. نمیتونم اون صحنه راه رفتنت مثل اردکا و جیغ کشیدنتو فراموش کنم

و دوباره زد زیر خنده و هر وقت که خنده هاش تموم میشد بهم نگاه میکرد و بلند تر از قبل میخندید

سرشو به یک سمت خم میکرد و چشماشو از شدت خنده میبست و هرازگاهی برای آروم کردن خودش ، پیشونیشو لمس میکرد.

این احمقانه بود اما منم از خنده اون داشتم میخندیدم.
ییبو یه نگاهی به من کرد و سعی کرد ادامو در بیاره : بس کنننن!

و بعد با پاهای از هم باز شده به عقب خیز برداشت و من به خاطر حرکتش جوری قهقهه زدم که دلم درد گرفت .

اینو بدونید که اگه یه روز توی یه کوچه تاریک جای جیش دیدید به جز احتمال عبور یه ادم بیشعور احتمال جیش کردن از شدت خنده دوتا پسر جوون رو هم در نظر بگیرید
الان نسبت به جیش های توی خیابون حس بهتری دارید مگه نه؟

بزارید همینجا داستانمو قطع کنم و براتون از یکی از ارزو هام بگم و البته شما مجبورید بشنویدش چون قرار نیست هیچ علامتی برای پایان دادن به حرفام بزارم و قطعا داستانو گم میکنید !

[DOGGY LIFE !!!]Where stories live. Discover now