→part( ‾́ ◡ ‾́ )Seventeen←

2K 347 152
                                    

خب اول باید بگم که این پارت اسمات داره و این حرفا
یاپ یاپ خودمم باورم نمیشه بعد ۱۶ پارت بالاخره قراره اسمات بزارم
مرسی از ترمه و ارا برای نوشتن و ادیت کردن اسمات این پارت *^*
بوسسسس
___________________________

روی درب توالت نشسته بودم و ثانیه هارو میشمردم تا جناب ییبو تشریف بیارند. صدای باز شدن در اصلی توالت شنیدم و بعد کسی که صدام کردم:

-ژان تو کدومی؟

یکم اذیت کردن بد نبود، خودم رو جلو کشیدم و در رو قفل کردم:

-تو سومی!

کتونی های سفیدش رو جلوی در دیدم ..تلاش کرد در رو باز کنه اما موفق نشد:

-ژان در باز نمیشه!

-آره باز نمیشه!

-گیر کردع؟!

-نه باهوش من قفل کردم!

-چرا قفل کردی؟ باز کن این درو.

-چیکار داری؟! کارت بگو برو!

-نمیشه باید رو در رو کارم و بگم!

یه ذره فکر کردم اون چه کاریه که میخواد رو در رو بگه..:

-میخوای چیکار کنی مگه؟!

-میخوام دیکمو فرو کنم تو حلقت!

ابروهام از تعجب بالا پرید و خندیدم:

-دیکشو داری مگه؟!

-تو باز کن میبینی دارم یا نه!

-گمشو دیکتو تو دهن یکی دیگه فرو کن!

-اوکی بای!

بعد از اون صدای قدماش که دور میشد و شنیدم. جدا رفت؟!! کجا رفت؟! رفت دیکشو فرو کنه دهن کی؟! بلند شدم و به سرعت به سمت در رفتم و بازش کردم:

-...!

ییبو روبرو دست به سینه ایستاده بود و یه پوزخند که تا نزدیکای گوشش میرفت روی لباش بود. خوب مثل اینکه گول خوردم.! ییبو با هر قدم که بهم نزدیک میشد یه کلمه میگفت:

-که.. دیکمو.. فرو.. کنم.. تو.. دهن.. یکی دیگه!

الان حس افتادن تو تله خاصی دارم و یه حسیم از یه طرف میگه فرار کن! تا به در خروج نگاه کردم ییبو داخل دستشویی هولم داد و مجبورم کرد روی در توالت بشینم و در رو بست و قفل کرد و به سمتم برگشت. یه کلمه ای انگار تو ذهنم تکرار میشد.

[DOGGY LIFE !!!]Where stories live. Discover now