خب اول باید بگم که این پارت اسمات داره و این حرفا
یاپ یاپ خودمم باورم نمیشه بعد ۱۶ پارت بالاخره قراره اسمات بزارم
مرسی از ترمه و ارا برای نوشتن و ادیت کردن اسمات این پارت *^*
بوسسسس
___________________________روی درب توالت نشسته بودم و ثانیه هارو میشمردم تا جناب ییبو تشریف بیارند. صدای باز شدن در اصلی توالت شنیدم و بعد کسی که صدام کردم:
-ژان تو کدومی؟
یکم اذیت کردن بد نبود، خودم رو جلو کشیدم و در رو قفل کردم:
-تو سومی!
کتونی های سفیدش رو جلوی در دیدم ..تلاش کرد در رو باز کنه اما موفق نشد:
-ژان در باز نمیشه!
-آره باز نمیشه!
-گیر کردع؟!
-نه باهوش من قفل کردم!
-چرا قفل کردی؟ باز کن این درو.
-چیکار داری؟! کارت بگو برو!
-نمیشه باید رو در رو کارم و بگم!
یه ذره فکر کردم اون چه کاریه که میخواد رو در رو بگه..:
-میخوای چیکار کنی مگه؟!
-میخوام دیکمو فرو کنم تو حلقت!
ابروهام از تعجب بالا پرید و خندیدم:
-دیکشو داری مگه؟!
-تو باز کن میبینی دارم یا نه!
-گمشو دیکتو تو دهن یکی دیگه فرو کن!
-اوکی بای!
بعد از اون صدای قدماش که دور میشد و شنیدم. جدا رفت؟!! کجا رفت؟! رفت دیکشو فرو کنه دهن کی؟! بلند شدم و به سرعت به سمت در رفتم و بازش کردم:
-...!
ییبو روبرو دست به سینه ایستاده بود و یه پوزخند که تا نزدیکای گوشش میرفت روی لباش بود. خوب مثل اینکه گول خوردم.! ییبو با هر قدم که بهم نزدیک میشد یه کلمه میگفت:
-که.. دیکمو.. فرو.. کنم.. تو.. دهن.. یکی دیگه!
الان حس افتادن تو تله خاصی دارم و یه حسیم از یه طرف میگه فرار کن! تا به در خروج نگاه کردم ییبو داخل دستشویی هولم داد و مجبورم کرد روی در توالت بشینم و در رو بست و قفل کرد و به سمتم برگشت. یه کلمه ای انگار تو ذهنم تکرار میشد.
YOU ARE READING
[DOGGY LIFE !!!]
Fanfiction-خدای من این یک فن فیک لعنتی نیست این زندگی واقعی منه! به دنیای ذهن شیاعو ژان خوش آمدید جایی که اون ماجراهای زندگیشو به متفاوت ترین شکل ممکن بیان میکنه ! یه فن فیک فوق طنز از کاپل ییژان ^^ امیدوارم خوشتون بیاد.