همین طور که سرش رو توی برگه ی گزارش روزانه ی
محافظین تهیونگ کرده بود به طرف دیگه ی اتاق کارش
رفت:
-پس تو به چه دردی می خوری کیم نامجون؟ این درد لعنتیتمام تمرکزم رو ازم گرفته. نمی دونم چند هفته س که به
بهونه های مختلف توی جلسات شرکت نمیکنم. جدا نمی
تونی یه چاره واسش پیدا کنی؟
پسره بزرگتر بدون اینکه تغییری توی پوزیشن لش کردش
روی مبل اتاق الفا بده، سرش رو به ارومی به اطراف تکون داد:
+من که دکتر نیستم جئون جونگ کوک! من فقط یه فورتلره
درحال اموزش بدبختم که گیر یه امگای زبون نفهم افتاده!
تیکه ی اخر حرفش رو اونقدری اروم گفت که مطمئن بود پسرک الفا متوجهش نشده.
-چی؟ به من میگی امگا؟!
با صورتی پوکر به چهره ی درهم رفته ی جونگ کوک خیره
شد و بعد از کمی مکث به حرف اومد:
+نه جدا جونگ کوک به جز عضله چیزه دیگه ای هم داری که باهاش الفا بشی؟
پسرک الفا از همه جا بی خبر سوالی به نامجون خیره شد.
+ توی اون اسکالپ (جمجمه) مثل سنگت احیانا قد یه اَرزَن(
یه نوع غلات اگه اشتباه نکنم کوچکتر از دانه ی گندمه) مغز
هست یا همش رو با خاک اره پر کردن واست؟
جونگ کوک اخمش هاش رو توی هم کشید و در حالی که
سعی میکرد پر ابهت ترین نگاهش رو به پسر بزرگتر نشون بده، دوباره به سمت دیگه ی اتاق برگشت:
-هی هیونگ! مراقب کلماتت باش...منو عصبانی نکن! امروز
اصلا رو مودش نیستم حتی اگه یونگی هم باشه بهش رحم نمیکنم، تو که جای خود داری.
نامجون اما انگار حرف های پسر دیگه به جاییش نبود، روی
صندلی چرخی خورد وتنها به تغییر دادن پوزیشن پاهاش
اکتفا کرد:
+من با تو نبودم الفای مغز نخودی...راجع به دردهات هم
دارم روش کار میکنم. پس انقدر غر نزن!
جونگ کوک اه دردناکی کشید و نامحسوس قفسه ی سینش رو مالید
-و نتیجش...؟
پسر بزرگتر سری تکون داد:
+فعلا هیچی...اما تمام سعی خودم رو میکنم...البته اگه یه بی حیای مزاحم بزاره!
-چی؟
جونگ کوک متعجب به نامجون خیره شد. به طرز احمقانه ایامروز متوجه نصف حرفهاش هم نشده بود. هرچند نامجون
YOU ARE READING
POLYMERIC
Fanfictionتهیونگ گرگینه ی چند رگه ایه که تمام زندگیش رو به امید پیدا کردن جفتش گذرونده. چی میشه اگه جفتش اونو نخواد... ژانر: امگاورس، هیجان انگیز، رمنس، اسمات