-یونگی هیونگ...
تهیونگ ناخوداگاه خودش رو کمی سمت جیمین کشوند و
سعی کرد پشت جثه ی بزرگ و عضلانی پسر سنگر بگیره.
نگاهش که با نگاه سرزنشگر یونگی گره خورد، چشم هاش
رو با بدبختی بست.کاش می تونست نامرئی بشه...اخه فایده ی کنترل کردن ذهن الان به چه دردش میخورد، اونم وقتی که حتی شیوه ی استفاده ازش رو هم بلد نبود!!
=کیم تهیونگ...بیا اینجا همین حالا!!
یونگی با خشم غرید و با سر اشاره ی کوتاهی به کنار خودش زد.
تهیونگ بزاق جمع شده اش رو به سختی قورت داد و خودش رو اماده ی یه دعوای بزرگ با گرگ بتا کرد.
فشار کوچیکی به دست های جیمین اورد و پنهانی چیزی روبین انگشتای پسر کوچکتر چپوند.
=تهیونگ؟!!
پسر امگا اه ناامیدی کشید وبا سری پایین افتاده، مطیعانه سمت برادرش قدم برداشت.
بدون اینکه توجهی به چشم های درشت شده ی جونگ کوک
نشون بده اهسته کنار یونگی ایستاد و غرلند زیر لبی کرد:
-همشون فقط میخوان دستور بدن...هیش!
جیمین نامحسوس نگاهی به چیزی که امگا کف دستش جا داده بود انداخت.
با دیدن اون شیء چوبی، شوکه شده سرش رو بالا اورد و مستقیما به تهیونگ زل زد.
پسر امگا به محض بالا اومدن سر جیمین اشاره ای به گردنش زد و نقشه اش رو یاداور شد.
+فرمانده مین...اتفاقی افتاده؟!
جونگ کوک با حالت گنگی از یونگی پرسید و نگاه پر از
سوالش رو روونه ی پسر ناشناس همراه فرمانده ی بتا کرد.
نگاه های خیره و عجیب اون ناشناس روی تهیونگ با اعصابش بازی میکرد.
نمی تونست عطری ازش احساس کنه و همینم متعجبش
میکرد. به جز نامجون هیونگش، همه توی وولف ورلد عطر
خاص خودشون رو داشتن و نداشتن هیچ عطری برای یه
گرگینه تنها یه معنا داشت. اونم اینکه اون فرد هیچ روح گرگی درون خودش نداشت!
جیمین از وقفه ی پیش اومده استفاده کرد و طوری که
کسی متوجه نشه، گردنبند جفتی که متعلق به برادرش بود به گردن انداخت!
پسر خون اشام وقتی احساس کرد توجه ها روی اونه،
قدمی پیش گذاشت و تعظیم کوتاهی که تنها به نشانه ی
احترام بود روبه روی پسر خون اصیل کرد. دست هاش رو
YOU ARE READING
POLYMERIC
Fanfictionتهیونگ گرگینه ی چند رگه ایه که تمام زندگیش رو به امید پیدا کردن جفتش گذرونده. چی میشه اگه جفتش اونو نخواد... ژانر: امگاورس، هیجان انگیز، رمنس، اسمات