...یونگی هیونگ نفهمید

9.2K 1.3K 994
                                    

-یونگی هیونگ...

تهیونگ ناخوداگاه خودش رو کمی سمت جیمین کشوند و

سعی کرد پشت جثه ی بزرگ و عضلانی پسر سنگر بگیره.

نگاهش که با نگاه سرزنشگر یونگی گره خورد، چشم هاش
رو با بدبختی بست.

کاش می تونست نامرئی بشه...اخه فایده ی کنترل کردن ذهن الان به چه دردش میخورد، اونم وقتی که حتی شیوه ی استفاده ازش رو هم بلد نبود!!

=کیم تهیونگ...بیا اینجا همین حالا!!

یونگی با خشم غرید و با سر اشاره ی کوتاهی به کنار خودش زد.

تهیونگ بزاق جمع شده اش رو به سختی قورت داد و خودش رو اماده ی یه دعوای بزرگ با گرگ بتا کرد.

فشار کوچیکی به دست های جیمین اورد و پنهانی چیزی روبین انگشتای پسر کوچکتر چپوند.

=تهیونگ؟!!

پسر امگا اه ناامیدی کشید وبا سری پایین افتاده، مطیعانه سمت برادرش قدم برداشت.

بدون اینکه توجهی به چشم های درشت شده ی جونگ کوک

نشون بده اهسته کنار یونگی ایستاد و غرلند زیر لبی کرد:

-همشون فقط میخوان دستور بدن...هیش!

جیمین نامحسوس نگاهی به چیزی که امگا کف دستش جا داده بود انداخت.

با دیدن اون شیء چوبی، شوکه شده سرش رو بالا اورد و مستقیما به تهیونگ زل زد.

پسر امگا به محض بالا اومدن سر جیمین اشاره ای به گردنش زد و نقشه اش رو یاداور شد.

+فرمانده مین...اتفاقی افتاده؟!

جونگ کوک با حالت گنگی از یونگی پرسید و نگاه پر از

سوالش رو روونه ی پسر ناشناس همراه فرمانده ی بتا کرد.

نگاه های خیره و عجیب اون ناشناس روی تهیونگ با اعصابش بازی میکرد.

نمی تونست عطری ازش احساس کنه و همینم متعجبش

میکرد. به جز نامجون هیونگش، همه توی وولف ورلد عطر

خاص خودشون رو داشتن و نداشتن هیچ عطری برای یه

گرگینه تنها یه معنا داشت. اونم اینکه اون فرد هیچ روح گرگی درون خودش نداشت!

جیمین از وقفه ی پیش اومده استفاده کرد و طوری که

کسی متوجه نشه، گردنبند جفتی که متعلق به برادرش بود به گردن انداخت!

پسر خون اشام وقتی احساس کرد توجه ها روی اونه،

قدمی پیش گذاشت و تعظیم کوتاهی که تنها به نشانه ی

احترام بود روبه روی پسر خون اصیل کرد. دست هاش رو

POLYMERICWhere stories live. Discover now