POLYMERIC

پرستار مخصوص شاهزاده

با خوردن ضربه هایی به در چشم هاش رو از نگاه ملتمس و نگران جونگ کوک گرفت و سعی کرد دستهاش رو از گره ی دستهای مردونش ازاد کنه.

جونگ کوک علی رغم میلش دست های تهیونگ رو رها کرد، و بعد از جمع و جور کردن خودش، اجازه ی ورود، به شخص منتظر پشت در داد.

با ظاهر شدن یئون ابروهاش از شوک بالا پرید.

دخترک احمق انگار زمان رو ازش دزدیده باشن، وقت بهتری برای ملاقات با جونگ کوک پیدا نکرده بود

=جونگ کوکاا...از ندیم هان شنیدم حالت خوب نیست...چرا بهم چیزی نگفتی عزیزم؟

یئون بعد از گذشتن از راهروی کوچکی که در ورودی رو به اتاق اصلی وصل میکرد، گفت.

لباس حریر ابی رنگ زیبایی که به تن داشت، با رنگ چشم هاش هارمونیه ی جالبی به وجود اورده بود.

موهای لختش رو روی شونه های سفید و ظریفش رها کرده بود و صورتش بیشتر از همیشه ارایش داشت.

اخم های تهیونگ ناخوداگاه توی هم رفت. با چشم هایی که انگار اتشی توش شعله ور کرده باشن به دختر تازه وارد چشم دوخت.

نمی فهمید چرا دختر انقدر صمیمانه با جونگ کوک حرف می زنه.
=حالت بهتره اوپا؟!

یئون صندلی ای کنار تخت نامزدش گذاشت و بعد از نشستن، دستی روی پیشونیه ی جونگ کوک کشید:

= تبت پایین اومده؟...ندیم هان می گفت داشتی توی تب می سوختی!

نگاهی بی تفاوت به پسر زیبایی که کنار نامزدش جا خشک کرده بود انداخت.

اخم هاش کمی در هم رفت. رایحه ی پسر خیلی شیرین بود و این یعنی اون یه...

+من حالم خوبه شاهزاده خانم! لازم نبود تا اینجا بیاید.

دختر نفس عمیقی کشید و سعی کرد به کنایه ای که توی حرفهای جونگ کوک بود، بی توجه باشه.

نمی فهمید مشکل از کجاست. نامزد مهربونش ناگهان از این رو به اون رو شده بود.

یئون هیچ وقت ادعا نداشت که جونگ کوک عاشقشه اما حداقل مطمئن بود که هیچ وقت باهاش بدرفتاری نکرده. اما رفتارهای اخیرش...واقعا عجیب بودن.

=می خوام باهاتون صحبت کنم شاهزاده...تنها!!

و به دنبالش چشم و ابروهاش رو با تکبر برای پسر چشم سبز کج کرد.

تهیونگ با گستاخی تمام بدون اینکه کمترین توجهی به حرف دختر بکنه، دستمالی از ظرف اب روی عسلیه ی میز برداشت و بعد از گرفتن ابش روی پیشونیه جونگ کوک گذاشت!!

نه تنها یئون بلکه پسر الفا هم با چشم های درشت شده به کارهاش نگاه میکرد.

-حال شاهزاده هنوز کاملا خوب نشده و نیاز به استراحت بیشتری دارن.