خورشیدی که از پنجره روی چشم های تهیونگ می تابید، مزاحم خواب فوق العاده راحتش می شد.
جونگ کوک مدتی بود که از خواب بیدار شده بود و به
پسری که به ارومی کنارش خوابیده بود، نگاه میکرد.
لبهای سرخ و مرطوبش نیمه باز مونده بود و صدای نفسهای
اهستش برای جونگ کوک دلنوازترین موسیقی عمرش بود.
با غلتی که تهیونگ زد، قسمتی از سرسینه های برهنش
بیرون افتاد و این برای جونگ کوکی که همین حالاشم به
زور جلوی خوی الفا بودنش رو گرفته بود کار رو سخت تر میکرد.
بدون اینکه نگاهی به اون هاله های صورتی بندازه، سعی
کرد تا ملحفه رو دوباره روی تن لخت پسر کوچکتر بالا بکشه.
تهیونگ اما لجبازانه، دوباره غلتی زد و اینبار ملحفه ی مزاحم
رو کاملا از روی تنش کنار زد و منظره ی فوق العاده هاتی
از باسن گرد و برهنش برای جونگ کوک به نمایش گذاشت.
تن سفید و بلوریه ی تهیونگ حالا با مارک های ارغوانی ای
که تماما متعلق به خودش بود، پر شده بود و چی از این
شیرینتر میتونست برای جونگ کوک باشه؟!
بزاق جمع شده توی دهنش رو به زور فرو داد و با گرسنگی
به بدن برهنه ی امگاش زل زد.
هنوزم طعم فوق العاده ی تهیونگ زیر دندونش بود و همینم
ترغیبش میکرد تا یه بار دیگه اون موهبت الهی رو لمس کنه!
خودش رو به سمت پسر کوچکتر کشوند و با تکیه دادن
ارنجش روی بالش اون، مشغول تماشاش از نزدیک شد.
چتری های مشکی و بلندش کامل جلوی چشم هاش رو
گرفته بودن و با هر بار تنفس پسر کوچکتر به هوا میرفتن.
لبخند مهربونی روی لبهای جونگ کوک نشست.
به ارومی با دست موهای ریخته توی صورتش رو کنار زد.
حتی از پشت پلکهای بستش هم میتونست زیبایی چشم گیر
اون چشم های سبز رنگ رو درک کنه.
"مگه چندتا امگا بودن که چشم هاشون سبز بود؟ "
درسته! فقط مال خودش. امگای اون با همه ی امگاها
متفاوت بود.
کدوم امگایی بعد از رها شدنش بازم سمت جفتش برمیگشتو با مهربونی اجازه میداد تا ازش استفاده کنه؟ حتی در
ازاش هم چیزی از جونگ کوک نخواسته بود!
دلش گرفت. از کارهایی که با تهیونگ کرده بود و داشت میکرد.
YOU ARE READING
POLYMERIC
Fanfictionتهیونگ گرگینه ی چند رگه ایه که تمام زندگیش رو به امید پیدا کردن جفتش گذرونده. چی میشه اگه جفتش اونو نخواد... ژانر: امگاورس، هیجان انگیز، رمنس، اسمات